انقلاب اسلامی و نهضت حسینی
محمد واعظ زاده خراسانی
عظمت فاجعۀ کربلا
مسلماً حادثۀ کربلا در نوع خود نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ اقوام و ملل و در سرگذشت انبیا و اوصیا و پیشوایان ادیان، نظیر ندارد. و میتوان گفت به طور مطلق این فاجعه بزرگترین مصیبت انسانی و اسلامی است.
ما در گذشتۀ دور و نزدیک و دوران قبل و بعد از اسلام، فجایع خونبار و حوادث ناگوار بسیار دیده و شنیدهایم، ولی هیچکدام از آنها دارای خصوصیات و امتیازات و هم آثار و تبعات فاجعۀ کربلا نبودهاند و جملۀ (لا یوم کیومک یا ابا عبدالله) کاملاً مطابق واقع است.
به نسبت عظمت و بینظیر و منحصر به فرد بودن حادثه، آثار و تبعات آن نیز عظیم و ضرورت پاسداری و بزرگداشت آن، جهت احیاء اهداف و انگیزههای مقدس این فداکاری، بر مسلمین و بر کلیۀ هواخواهان حق و بخصوص بر پیروان اهلبیت واجب قطعی است و نباید آن را امری مستحب و سنتی نیکو و غیر لازم پندارند که اگر هم فراموش گردد صدمهای به دین وارد نمیآورد.
شاید کسانی در اهمیّت و عظمت حادثه تا این حد، تردید داشته باشند و بپرسند چرا بر مسلمانها پاسداری از حادثۀ کربلا و یادبود مداوم و همیشگی آن با این کیفیت که گفته شد لازم باشد؟ در پاسخ، خوانندگان را به سرّ عظمت حادثه در تاریخ اسلام توجه میدهیم.
انگیزۀ قیام حسینی
حادثۀ کربلا نمایانگر حدوث یک انحراف عظیم و بدعت جدید در عرصۀ سیاست اسلامی و جهت جلوگیری از آن انحراف به وجود آمد، انحرافی که کیان و هستی اسلام را تهدید میکرد و
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 137 سررشتۀ امور مسلمانها را بهدست نااهلان میداد، و ما میدانیم که حکومت در اسلام پایه و اساس اجرایی کلّ تعالیم و معارف اسلام و ضامن حفظ و اجرای صحیح آنها است، و اینک توضیح:
همانطور که همه میدانیم در دوران خلفای اربعه یا بنا به اصطلاح معروف (خلفای راشدین) نظام حکومت در اسلام براساس یک نوع شورا و نظرسنجی از (اهل حلّ و عقد) و بیعت عمومی مسلمانها قرار داشت. هرچند در کمّ و کیف آن شورا سخن بسیار است که آیا حقیقتاً در آن حکومتها شورا و آراء عمومی نقش عمده را داشته است یا خیر؟ و هر چند شیعیان خاص اهلبیت از روز نخست و تاکنون با اصل اعتبار شورا در نظام حکومتی اسلام نسبت به انتخاب حاکم اسلامی حرف داشته و دارند.
شیعیان میگویند در حکمرانی اسلام، شورا وجود دارد و از وظایف حاکم است که پس از بدست گرفتن زمام امر، باید با صاحبنظران (اهل حلّ و عقد) مشورت کند و آیۀ (و شاورهم فی الامر...) همانطور که رسول اکرم را به شورا مکلف مینماید جانشینان او هم به این دستور صریح مکلّف هستند.
اما ملاک مشروعیت و اعتبار اصل حکومت در اسلام، شورا نیست و حاکم با رأی مردم و نظر اهل حلّ و عقد انتخاب نمیگردد بلکه تعیین حکمران منوط به نص خدا و رسول است و از آن به (امامت) تعبیر میکنند و برای آن شرایطی قایلند.
با همۀ این حرفها که در جای خود صحیح و مستند به دلیل است، معالوصف شکی در این نیست که طرفدارانِ خلافت در صحت و اعتبار خلیفه، شورا و آراء عمومی را شرط میدانستند و نسبت به خلفای راشدین ادعا بر این است که این شرط رعایت شده است.
حتی از جایجای نهجالبلاغه و سخنان دیگر ائمه بدست میآید که اگر در تعیین حاکم به نص عمل نکردند به عنوان ثانوی، نظام شورایی از باب ضرورت، اعتبار دارد و علی علیهالسلام بر همین اساس با خلفای پیش از خود قهراً مماشات میفرمود این بود وضعیت ظاهری خلافت تا دوران علی علیهالسلام.
و حتی خود حضرت علی(ع) هم با همین معیار روی کار آمد و نه بر اساس «نصّ» که عدّۀ معدودی از یاران و صحابۀ خاصّ آن حضرت، بدان متعهد بودند و او را خلیفه و امام منصوص میدانستند، اما عموم مسلمانها که با علی(ع) بیعت کردند او را بر معیار شورا خلیفۀ بر حق میدانستند، و تنها طرفداران دادخواهی از خون عثمان در جنگ جمل و صفین از خلافت علی(ع)
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 138 سرباز زدند و با او بیعت نکردند.
اما پس از شهادت علی(علیهالسلام)، سرانجام معاویه با پیروزی بر علی در مسألۀ تحکیم و عدمتوفیق علی در جنگ صفّین به استناد صلح با امام حسن(علیهالسلام) خلافت را قبضه کرد و همان صلح را یک نوع موافقت اهل حلّ و عقد به شمار میآورد و خلافت خود را مشروع میدانست و به همین جهت آن سال را (عام الجماعة) نامیدند یعنی سالی که همۀ مسلمین دور یک خلیفه گردآمدهاند.
و در هر حال، پس از نشستن معاویه بر اریکۀ خلافت (و به تعبیر صحیحتر سلطنت) شیعیان، مجال مبارزه با وی را نسبت به اصل خلافت نداشتند و به احترام امام حسن و قرارداد صلح او هرچند مورد رضایت عدّهای از حامیان خاص اهلبیت نبود، قیام نمیکردند. حرکتهای رشید حجری، حجربن عدی، میثمتمّار و دیگران هم، جهت انکار سب و لعن علی(ع) بود، و نه قیام علیه خلافت معاویه، باز به همین علت امام حسن(ع) و پس از وی امام حسین(ع) تا پایان حیات معاویه علیه او قیام نکردند، هرچند به کارهای خلافت او از جمله سبّ و لعن علی(علیهالسلام) اعتراض داشتند.
تا اینکه برای اولینبار و به طور بیسابقه بدعت توراث مقام خلافت و مسألۀ تعیین ولیعهد اجباری از سوی معاویه با بیعت گرفتن از مسلمانها برای خلافت پسرش یزید مطرح گردید، این خود مسألۀ دیگری و بدعت نوی بود بجز قبضه کردن خلافت با نیرنگ و توطئه و بالاخره با صلح تحمیلی معاویه، تحمیل یزید شرابخوار و قمارباز بر گردۀ مسلمین و پایهگذاری یک نوع سلسلۀ سلطنت، در اسلام، بدعت جدیدی بود پس از انحراف اوّل مسلمانها و عدول از معیار نص، به معیار شورا، این بدعت بدتر و زیانبارتر از انحراف اوّل بود و وظیفۀ امام بود که در برابر آن قیام کند.
این بدعت، نه با معیار نص خدا و رسول سازگار بود و نه با شورا که ملاک مشروعیت خلافتهای قبل از آن شمرده میشد و در عقد صلح هم قید نشده بلکه بر خلاف شرایط صلح بود زیرا در متن قرارداد صلح قید گردیده بود که معاویه باید بعد از خود امر خلافت را به شورای مسلمین واگذارد. و بیعت گرفتن برای یزید بر خلاف این شرط بود.
بنابراین مشروعیت قیام حسین علیهالسلام در برابر این بدعت جدید، به شیعیان و طرفداران (نصّ) در خلافت و امامت، اختصاص نداشت، بلکه با همۀ معیارهای اسلامی از جمله معیار شورای (اهل حلّ و عقد) مخالف بود، و لهذا همۀ مسلمانها باید آن قیام را مشروع میدانستند و با امام حسین(ع) همگام میشدند، و کم و بیش قیامهای بعدی بخصوص قیام فرقههای خوارج عمدةً به
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 139 همین انگیزه بوده است.
شاید سخن فرزدقِ شاعر که در بین راه کوفه هنگامی که امام از وی وضعیت کوفه را سؤال کرد گفت: «دلهای مردم با تو است ولی شمشیرهای آنان علیه تو است» مبیّن همین مشروعیت قیام حسین(ع) در انظار عمومی باشد.
هرچند اکثریت اهل عراق، علاوه بر این که میباید در حمایت از خلافت شورایی قیام میکردند، اصولاً با معاویه و طرفدارانش دشمن بودند و علاقۀ خاصّی به علی و خاندانش داشتند و این همان تشیّع به معنی عامّ است در قبال تشیّع به معنی خاص یعنی اعتقاد به امامت منصوص علی و فرزندانش که خاصّ طایفۀ شیعه بود.
پس قیام حسین(ع)، چه به استناد قرارداد صلح و چه از نظر مکتب خلافت شورایی، کاملاً صحیح و منطقی بود، و در حقیقت پاسخ مثبت به تقاضای باطنی و میل قلبی همۀ مسلمانها حتی فرقۀ خوارج به شمار میرفت و همانطور که گفتیم، مسلماً انحراف جدید (توارث سلطنت) از اصلِ انحرافِ خلافت از (نصّ) به شورا زیانبخشتر بود و سیر حوادث هم این ادّعا را تأیید کرد.
پس قیام امام حسین(ع)، مبارزه با انحرافی بود که با سرنوشت کلّ اسلام و مسلمین مربوط میگردید، و دست آنها را جهت دخالت در امر سرنوشتساز حکومت میبست. و همین امر، قیام و شهادت حسین را در صدر قیامها و شهادتهای دیگر قرار میداد و به همۀ مسلمین ارتباط پیدا میکرد و نه فقط با شیعیان. لهذا همۀ علما و عقلای مسلمین از شهادت حسین ناراضی بوده و هستند و نباید افراد انگشتشماری از نواصب و دشمنان اهلبیت را به حساب همۀ مسلمانها گذاشت.
مصیبت کربلا بزرگترین مصیبت است
علاوه بر این اصلِ حقوقی، شهادت حسین از آن چنان سوز و گدازی برخوردار است که هر انسان با وجدان و با عاطفهای را ناراحت میکند، و از این لحاظ بینظیر است. همانطور که در حدیث امام صادق از قول رسول خدا آمده است: «ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابداً...».
مرحوم سیّد علیاکبر برقعی قمی کتابی دربارۀ حسین(ع) نوشته و نام آن را «کانون احساسات» گذاشته است، بلی حقیقتاً داستان کربلا کانون احساسات و اگر دقت شود سراسر این واقعه صحنۀ بروز عواطف و احساسات و مظاهر اخلاقی است.
از مرحوم آیةالله العظمی بروجردی رضوان الله تعالی علیه شنیدم که میفرمود: مرحوم شیخ
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 140 عبدالمجید سلیم از فاجعۀ کربلا بشدت ناراحت بود و میگفت: این فاجعه لکۀ ننگی است بر دامن اسلام، و ای کاش چنین حادثهای در تاریخ اسلام رخ نداده بود. شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ اسبق جامعالازهر و استاد شیخ محمود شلتوت و یکی از طرفداران جدی تقریب مذاهب اسلامی، و از جملۀ پایه گذاران «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة» قاهره بود و با مرحوم آیةالله بروجردی مکاتبه داشت.
برای بزرگداشت واقعۀ عاشورا در دوران شیخ شلتوت-شیخ ازهر وقت- در محوطۀ (جامع ازهر) در روز عاشورا مجلس عزاداری برگزار کردند و به خاطر دارم در همان موقع، روزنامههای ایران، این خبر را نشر دادند.
عزاداری امام حسین، اختصاص به شیعیان ندارد، و در اکثر جوامع اسلامی قبلاً رواج داشته و هنوز هم آثار آن دیده میشود.
در سفر چند ماه قبل به کشور مغرب (مراکش) آقای دکتر خطیب یکی از رهبران انقلابی حرکت اسلامی مغرب به من گفت: «خدا لعنت کند فرانسویها را که در دوران سیطرۀ خود بر مغرب عزاداری امام حسین(ع) را برانداختند، من در دوران جوانی آن مجالس را درک کردهام».
مرحوم دکتر عبداللطیف سعدانی استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فاس و دانشگاه رباط که در کنگرۀ هزارۀ شیخ طوسی در حدود 23 سال پیش از این شرکت کرده بود و من با وی آشنا شدم، برای آن کنگره سخنرانیی به زبان عربی تحت عنوان «نمودهای تشیع در مغرب» تهیه کرده بود که در جلد دوم یادنامۀ شیخ طوسی چاپ شده است در آنجا نوشته است: «بمجرد این که ماه محرم شروع میشود، حزن و اندوه مردم مغرب را فرا میگیرد و تا آخر ماه صفر ادامه دارد، مجالس عروسی تعطیل میگردد، اما غالباً مردم علت آن را نمیدانند» در حالی که مردم مغرب سنی مالکی هستند ولی از دوران روی کار آمدن سلسلۀ علوی «ادارسه» تاکنون که بیش از هزار و دویست سال میگذرد همواره یکی از سلسلههای سادات، بر آنها حکومت میکردند و محبت و احترام خاصی نسبت به اهل البیت دارند. سلسلۀ پادشاهان علوی کنونی در مغرب نزدیک به چهارصد سال است که فرمانروایی میکنند و نسبت ایشان به «محمد نفس زکیه» میرسد.
در شبه قارۀ هند، در ترکیه، در آلبانی، آذربایجان، و سایر کشورهای آسیای میانه وضعیت به همین منوال است.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 141 عاشورا از ایام الله است
مسلماً ایام عاشورای حسینی از ایام الله است، و ایام الله را باید زنده نگه داشت تا از خاطرهها محو نشود. حتی سلسلۀ بنی عباس با ذکر مصیبت کربلا، دعوت خود را آغاز کردند و مردم را علیه بنیامیه شورانیدند، بسیاری از اهل سنت، جهت وفاداری به رسول اکرم و پرهیز از ناصبی بودن برای حسین عزاداری میکردند. الآن سپاه صحابه در پاکستان و همفکران آنان در نقاط دیگر با عزاداری امام حسین(ع) مخالفند و در حقیقت به این وسیله بغض خود را به اهل بیت و وفاداری خویش را به بنیامیه ثابت میکنند، حال اگر آنان این قصد را هم ندارند و به بهانۀ پیکار با خرافات و بدعتها دست به این اعمال میزنند ولی مردم آن را دشمنی با خاندان پیغمبر تلقی میکنند.
عظمت واقعۀ عاشورا از لابلای تواریخ مشهود است، مثلاً طبری در تاریخ خود اوراق زیادی را به این حادثه و تبعات آن اختصاص دادهاست و هیچ یک از حوادث دیگر تاریخ اسلام، این چنین مشروح و مفصل در تاریخ طبری و دیگر تواریخ نیامده است.
بسیاری از مورخین، کتابهای جداگانه راجع به حادثۀ کربلا نوشتهاند، هم به لحاظ عظمت حادثه و هم به این منظور که گویندگان و ذاکران حسینی آنها را در منبرها بخوانند. مرحوم ملاحسینی کاشفی سبزواری (م 910 هجری) کتابی در مصائب کربلا به نام (روضةالشهداء) نوشته که مدتهای مدید مصائب کربلا را ذاکران از روی آن کتاب میخواندند و از همین جا اصطلاح (روضهخوان و روضهخوانی) پیدا شد.
سابقۀ عزاداری حسین علیهالسلام
عزاداری برای امام حسین و شهدای کربلا به نظر من از همان میدان کربلا، توسط خود امام حسین(ع) آغاز گردیده است خطبهها، رجزها و سخنان امام حسین(ع) قبل از فاجعۀ کربلا و در کشاکش این واقعه در مقتلها ضبط شده است و در حقیقت همۀ آنها روضهخوانی امام حسین(ع) است. کما این که پس از واقعۀ کربلا عزاداری و روضهخوانی از سوی زینب کبری و امام زینالعابدین آغاز شد و در کوفه و شام و بعداً در مدینه ادامه پیدا کرد و همه در تواریخ ثبت شده است و نیاز به ذکر نیست.
مطلب جدیدی که در کتاب «زینبیات» با مقدمۀ مرحوم آیةالله نجفی مرعشی رضوانالله علیه به نظر رسید آن است که پس از مراجعت اهل بیت از سفر کربلا و شام به مدینه، حضرت زینب در مجامع عمومی سخنرانی میکرد و با ذکر مصائب کربلا مردم را علیه یزید میشورانید، حاکم مدینه
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 142 جریان را به اطلاع یزید رسانید، یزید پاسخ داد: بگویید زینب به هر کجا مایل است برود و در مدینه نماند، حاکم مدینه این فرمان را به اطلاع زینب رسانید، زینب فرمود مایلم به مصر بروم و لهذا با عدهای از زنان اهل بیت، راهی مصر شد و داستان اقامت او در خانۀ فرمانروای مصر و وفات آن حضرت در مصر به تفصیل در این کتاب آمده است.
حال، اگر این داستان اصل داشته باشد خود گواه است بر اصالت (زینبیه) مصر و طبعاً (زینبیه) شام مربوط به زینب دیگری بجز زینب کبراست، سخن در این باب فراوان است.
باری، عزاداری و مرثیهخوانی امام حسین(ع) در حضور ائمه اهل بیت، در کتابها فراوان آمدهاست از جمله داستان (دعبل خزاعی) (148-246) و قصیدۀ وی دربارۀ شهدای اهل بیت که در محضر حضرت رضا(ع) خواندهاست شهرت دارد.
اینها قبلاً بودهاست ولی عزاداری عمومی و رسمی، مسلماً از عصر آلبویه در بغداد و سایر شهرهای زیر فرمان آنان آغاز گردیده است و شرح آن در کاملالتواریخ جابجا آمدهاست، و همچنین در مصر در عصر فاطمیان رواج داشته تا برسیم به دوران صفویه که یکی از وسایل تبلیغی آنان و از مظاهر قطعی تشیع شمرده میشد و تا کنون ادامه دارد و هرگز بر نیفتاده است، حتی در عصر رضاخان که شدیداً با عزاداری حسینی ستیز میکرد، بخاطر دارم که عزاداری پشت درهای بسته و در نیمههای شب در مشهد و تهران و دیگر شهرها برگزار میگردید تا این که با فرار وی این مراسم آزاد شد.
مراسم گوناگون عزاداری
در دوران ائمه بجز همان مرثیهخوانی و سفارش به عزاداری و بکاء بر حسین نسبت به کیفیت آن، چیزی مشهود نبودهاست، بلکه این مردم بودند که در هر شهر و دیار به سلیقۀ خود یک نوع عزاداری برگزیدند. آنچه از این مراسم بین همه مشترک و با روش ائمه هم سازگار است همان ذکر مصیبت و مرثیهخوانی است که مسلماً مستند به ائمۀ اهل بیت است. گرچه نسبت به کم و کیف آن سخن بسیار است و من در اینجا نمیخواهم وارد آن بحث شوم، همین قدر باید دانست که بهترین شیوۀ مرثیهخوانی عبارت است از خواند متن مراثی که در کتابهای مقتل معتبر آمده و ترجمه کردن و یا به نظم کشیدن آنها بدون کم و زیاد برای مردم.
و در این باب حتماً لازم است مرثیهخوان سواد کافی داشته باشد تا مراثی درست و راست را انتخاب کند و از خواندن روضههای بیاساس و دروغ بپرهیزد و این کار علمای دین و دانشمندان
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 143 است که خود بتوانند صحیح را از ناصحیح تشخیص دهند.
در کتاب آیین سخنوری (محمد علی فروغی) راجع به سخنرانی مذهبی آمده است که: «به عقیدۀ نویسنده حتی مقتل را باید علمای بزرگ و مجتهدین بخوانند نه دیگران»
راجع به روضهها و مراثی دروغ، مرحوم محدث بزرگ حاج میرزا حسین نوری (رضوانالله تعالی علیه) در کتاب «لؤلؤ و مرجان» داد سخن داده و لازم است همۀ مرثیهخوانان، آن کتاب را بخوانند و بدان عمل کنند. مسلماً مصیبت دروغ خواندن کار مطلوبی نیست و مصیبتهای راست، ما را از دروغها کفایت میکند. و ثواب اخروی هم مسلماً در خواندن همین مصائب راست است.
حتی در مورد اشعاری که به عنوان زبانحال سروده میشود باید دقت کنند تا با اوضاع و احوال واقعه و شأن امام حسین(ع) و سایر شهدا انطباق داشته باشد. در این خصوص مرحوم آیةالله میرزا علی اکبر نوغانی (رحمةالله علیه) از علمای مبرّز مشهد مقدس میفرمود: «این که میخوانند (علی اکبر فدای کاکل بیاستخوانت)، این زبان حال کدخدای ده است نه زبان حال امام حسین».
از سیرۀ ائمه و عموم شیعیان و علما بدست میآید که مسلماً ذکر مصیبت و مرثیهخوانی هر دو مطلوب است، یعنی هم واعظ و روضهخوان در منبر میتواند با شرح وقایع و ذکر مصائب عاشورا مردم را بگریاند و هم مرثیهخوانان و مداحان، با خواندن اشعار که محتوای صحیح دارد. هر دو مصداق قطعی عزاداری مرضی ائمه است.
اما مراسم دیگر عزاداری از قبیل سینهزدن و زنجیرزدن و جز آن تا آنجا که موازین شرعی رعایت شود مانعی از آن نیست و تاکنون کسی از علما از آن منع نکردهاست، و هر اندازه این عزاداریها مجللتر و پرمحتواتر و با حفظ همۀ حدود الهی از جمله پوشیدن بدن از نامحرمان صورت گیرد مسلماً به نفع دین است و احساسات مردم را علیه دشمنان اهل بیت برمیانگیزد و حزن و اندوه و گریه بر اهل بیت، خود باعث کسب فیوضات و تلطیف احساسات و مزید علاقه و محبت به اهل بیت و در نتیجه موجب شایستگی بیشتر برای پیروی بهتر از آن بزرگواران است.
و همین است هدف اصلی از عزاداری که مردم را در راه هدف اهلبیت و اقامۀ شریعت و برقراری عدل و احسان در جامعه و خلاصه به امر به معروف و نهی از منکر وادار نماید، یعنی همان چیزی که امام حسین(ع) در وصیتنامۀ خود به برادرش محمّد بن حنفیه به عنوان انگیزۀ قیام خود نوشته است.
پس شیوۀ عزاداری صحیح آن است که در راه اهداف امام حسین(ع) و به کرسی نشاندن دین
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 144 باشد و اگر نتیجهای بجز این داشته باشد و یا خدای نخواسته ضد آن را نتیجه دهد مسلماً مطلوب نیست.
حال، اگر هدف از عزاداری صرفاً گریه کردن و اظهار حزن و محبت نسبت به اهل بیت باشد مطلوب است و قهراً شیوۀ خاصی هم دارد.
ولی اگر منظور احیاء اهداف اصلی امام حسین(ع) باشد حتماً باید علاوه بر گریه و حزن و اندوه، عزاداری دارای پیام باشد، یعنی مردم را بر ضد ظلم و جور و ظالمان و طاغیان بشوراند بینش مردم را نسبت به اوضاع و احوال اسلام و مسلمین و محیط زندگی خودشان زیاد کند و حتی مردم را به قیام علیه ظالمان و ستمکاران و مبارزه در راه احیاء دین و بسط عدل و داد وادارد.
عزاداری امام حسین(ع) و انقلاب اسلامی
یکی از امتیازات انقلاب اسلامی ایران رابطۀ مستقیم آن با ماه محرم و عزاداری حسین است همان عزاداریهای با هدف و بیهدف که از قبل رایج بود روح ظلم ستیزی و دلسوزی برای اسلام و مسلمین را در مردم ما پرورش داده بود، بخصوص که امام راحل(رضوانالله علیه) انقلاب خود را از ایام محرم و مجالس عزاداری آغاز کرد. 15 خرداد، 12 محرم سال 1342 بود، در آن سال بنا به امر مبارک امام بیشتر سخنرانیها و مرثیهخوانیها در محور مبارزه با ظلم و با مظاهر بیدینی دور میزد، برخی هم صریحاً نظام شاهنشاهی را مورد هجوم قرار میدادند، و از فجایع شاه و درباریان و دولتهای دستنشانده و آمریکای جنایتکار شیطان بزرگ پرده بر میداشتند.
پس اگر گفته شود: انقلاب اسلامی زاییدۀ مجالس حسینی است سخن گزافی نیست. بخصوص در سالهای بعد از پیروزی انقلاب لازم است در منبرها و در مرثیهها بر بیان انگیزۀ امام حسین(ع) که همان امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ستمکاران و تبهکاران و جباران، و دعوت به اسلام ناب محمدی(ص) است تکیه شود و بحمدلله تا حدود زیادی چنین است.
مقصود آن است اگر قبلاً صرفاً به منظور گریه و اظهار حزن و اندوه بر مصائب امام حسین(ع) و یارانش مجالس برگزار میگردید که این انگیزۀ مطلوبی است، پس از انقلاب علاوه بر این انگیزه باید هدف والاتری را در نظر گرفت که عیناً همان انگیزۀ قیام حسین(ع) است.
پس تا حدودی شیوۀ عزاداری بعد از انقلاب چه در شکل و چه در محتوا باید از آنچه بوده عوض شود و با ایدههای مقدس انقلاب اسلامی، هماهنگ گردد، نه تنها ظلمهای بنیامیه و بنیعباس و جباران گذشته بر اهل بیت عصمت باید محکوم و از آنها اظهار نفرت شود، بلکه ستمکاران روزگار
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 145 ما چه آنان که قبل از انقلاب در ایران حکمرانی داشتند و چه آنان که هم اکنون در کشورهای اسلامی حکمرانی دارند و نیز ابرقدرتهای جهانخوار همۀ آنها باید مورد نظر باشند و مورد هجوم واقع شوند.
و بنا به سخن «الکفر ملة واحدة» ظالمان و طاغیان همه یک گروهند و از یک قماش و سر و ته یک کرباسند. قیام انبیاء و اولیاء و حضرت امام حسین(ع) برای از میان بردن یک دسته از ستمکاران نبوده و شامل همۀ ستمکاران جهان میشود. این حرکت، مقطعی نبوده و در همه جا و همه وقت باید ادامه داشته باشد:
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
هم اکنون که انقلاب اسلامی در صدد صدور انقلاب به همۀ اقطار اسلامی و بلکه غیر اسلامی میباشد پس عزاداریها هم باید مرزهای دورتر و فراتر و ستمکاران و جانیان بزرگتر و همۀ جهان را هدف قرار دهد و مسلمانها را علیه همۀ جنایتکاران بشوراند.
این عزاداری با آنچه پیش از انقلاب وجود داشت با هم تفاوت بیّن و آشکاری خواهد داشت.
این هماهنگی بین انقلاب و عزاداری حسین باید در همۀ ابعاد فرهنگی و علمی و تبلیغی ما وجود داشته باشد، درسهای دوران گذشته برای عصر انقلاب کافی نیست و نیاز انقلاب را برنمیآورد باید هم محتوا و هم شکل درسها و بحثها و تبلیغات عوض شود و به همان روش مقدس صدر اسلام برگردد که انقلاب اسلامی تجدید حیات همان اسلام محمدی راستین و همان اسلام و تشیع حسینی و زینبی است.
سخن در این باب زیاد است و به همین قدر فعلاً اکتفا میشود.
قمهزنی و بدعت در عزاداری
ما میدانیم که از دوران صفویه در ایران همۀ مظاهر تشیع از جمله عزاداری برای حسین(ع) و دیگر شهیدان به طور فزاینده و بدون حد و مرز توسعه یافته و کسی هم در صدد کنترل آنها برنیامدهاست.
یکی از آن مراسم که دقیقاً معلوم نیست از کی و در کجا پیدا شده، قمهزنی و قفلزنی در مراسم عزاداری امام حسین(ع) است. مسلماً هیچ یک از علما و صاحبان فتوا به این کار امر نکرده و حتی اکثراً از آن ناراضی بودهاند و این کار صرفاً از طرف عوام مردم و افراد جاهل و بیاطلاع از موازین دینی و بیشتر از سوی داشها شروع شده و رواج یافته است و همواره هم در محافل علمی و مذهبی مورد بحث و در جواز و عدم جواز آن گفتگو بوده است و ما هیچ زمانی را سراغ نداریم که
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 146 علمای دین بر جواز آن اتفاق نظر داشته باشند و یا کسی مردم را به آن ترغیب نماید. بلکه روش علما در قبال این پدیده گوناگون بوده است.
برخی از افراد خوش عقیده ولی سطحی و غیر مسؤول میگفتند: دربارۀ امام حسین(ع) هر چه بشود خوب است و کسی حق ندارد مراسم عزاداری امام حسین(ع) را محدود کند. من در عمر خود چنین عالمانی را دیدهام اما آنان در این نظر، مانند عوام مردم صرفاً تسلیم عواطف و احساسات خود بودند و هیچ دلیلی ارائه نمیکردند.
عدۀ دیگر، تنها به سکوت در برابر آن اکتفا میکردند حال یا از باب عوامزدگی یا ترس از احساسات مردم و جلوگیری از ایجاد فتنه و اختلاف در صفوف عزاداران امام حسین(ع)، چیزی نمیگفتند اما سکوت این دسته از علما که در مجالس خصوصی و در خفا اظهار عدم رضایت میکردند ابداً دلیل بر رضایت آنها نیست. البته اگر واقعاً سکوت آنان صرفاً برای جلب نظر عوام و مریدها باشد، مسلماً خطای بزرگی است ولی اگر از روی ملاحظات دیگر و مصلحتاندیشی باشد، طبعاً شاید تقصیر شمرده نشود و من در این سخن قاطع نیستم، زیرا هر حرف حقی یک عده مخالف دارد و عالم و پیشوا باید شجاعت تحمل این واکنشها و عکس العملها را داشته باشد و بالاخره ترس از اختلاف و فتنه همیشه و در همه جا عذر موجه شرعی شمرده نمیشود.
برخی مانند عالم معروف اصفهان مرحوم ششهانیاند که گفته بود: «این کار، کار عشق است ربطی به دین ندارد» اما برخی دیگر میگفتند: «در صورتی که ضرر جانی نداشته باشد و باعث وهن دین نباشد جایز است». بنا به قول این گروه، طبعاً تشخیص ضرر جانی با پزشک است اما وقتی عالم دین با آن سیطرۀ روحانی از ترس مردم سکوت میکند یا سخن دو پهلو میگوید پزشک بیچاره چطور میتواند صریحاً اظهار نظر منفی کند. اصولاً قمهزنها به حرف پزشک گوش نمیدهند کما این که در ادوار گذشته به حرف عالمان دین هم گوش نمیدادند، داستان آیةالله بروجردی و دستهجات عزاداری قم معروف است که وقتی آن مرجع بزرگ، از مراسم «شبیه» قم اظهار عدم رضایت فرمود، آنان پیغام دادند: «در دورۀ سال، ما از شما تقلید میکنیم، در روز عاشورا شما از ما تقلید کنید!!»
اما تشخیص وهن داشتن این عمل برای اسلام و تشیع با عقلای مردم و بخصوص علمای دین است که در عصر ما با این همه روابط بین کشورها و ملتها و سرعت پخش اطلاعات از راه رسانههای گروهی سمعی و بصری و مطبوعاتی ظاهراً تردیدی در آن نباشد و نه تنها ملل دیگر که بسیاری از اقشار درس خواندۀ خودمان هم آن را عملی جاهلانه و خارج از کارهای عقلانی میدانند، حال این
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 147 ضرر اگر از ضرر جانی مهمتر نباشد از آن دست کمی ندارد.
عاقلان میگویند این گروه مردمی احساساتی و سادهلوحند، این کار چه فایدهای برای دین و اجتماع دارد، کدام عاقل چنین عملی انجام میدهد. بلی میگویند شمشیرهایی که باید بر فرق دشمنان دین و وطن فرود آید اکنون به سر خود شما فرود میآید.
در این زمینه بجا است داستان عالم جلیل القدر و علامۀ متتبع سوریه مرحوم سید محسن امین جبل عاملی را بخاطر بیاوریم وی که از اعاظم علمای شیعه و در شام پایتخت بنیامیه مرزدار مذهب بود فتوا به حرمت قمهزنی داد، این فتوا عکسالعمل شدیدی در عراق به وجود آورد که برخی بر رد او کتاب نوشتند و به او اهانت کردند و حتی یکی از مراجع تقلید نجف تصمیم گرفته بود صریحاً او را محکوم کند. اما مرحوم آیةالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان الله علیه) به آن مرجع معاصر خود پیغام داد که سید محسن عالمی است مانند ما مجتهد و غمخوار دین است بگذارید بیاید به نجف ببینیم چرا چنین فتوایی صادر کرده است؟ به هر حال انتظار کشیدند تا مرحوم سید محسن به نجف آمد. آیةالله اصفهانی استقبال شایانی از او به عمل آورد و آنگاه نقطهنظر سید محسن را جویا شدند. وی فرمود: شیعیان در شام عدۀ کمی هستند اکثر اهالی، اهل سنتاند، و جماعتی از یهود و نصاری هم در آنجا زندگی میکنند هنگامی که شیعیان در کوچه و بازار به قمهزنی مشغول میشدند این کار در نظر دیگران مسخره و نیز باعث وهن شیعه بود، من وظیفۀ خود دانستم که جلو این عمل جاهلانه و وهنآور را بگیرم. با این توضیحات همۀ علمای نجف حق را به سید محسن دادند.
آن مرحوم، برای رشد فکری و فرهنگی شیعیان مدارس مخصوصی تأسیس کرد که من یکی از آنها را دیدهام. بنا به قول مرحوم آیةالله حاج سید هاشم نجفآبادی که غالباً هر سال به حج میرفت و از راه شام و عراق مراجعت میکرد میفرمود: من مقید بودم که دهۀ اول محرم را در شام بمانم و در مجلس عزاداری که مرحوم سید محسن امین در مدرسه برگزار میکرد حاضر شوم زیرا از نظم مجلس و مصیبتهای صحیح که روضهخوان میخواند و کلمهای بر خلاف مقتل اضافه نمیکرد، لذت میبردم. خود مرحوم نجفآبادی هم با بسیاری از روضهخوانیها و عزاداریهای بیمنطق و خلاف واقع سخت مخالف بود، حتی میفرمود پس از نماز من کسی آمد بنا بر معمول فریاد زد برای سلامتی آقا صلوات بفرستید من او را منع کردم و گفتم دیگر به اینجا نیاید.
مرحوم امین برای مصائب حضرات معصومین و در سایر موضوعات کتابهای مفیدی نوشته که از بهترین کتابها در موضوع خود است و در رأس آنها کتاب نامی «اعیان الشیعه» است او با این
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 148 کتاب عظیم به مذهب شیعه آبرو داده است.
نظری به فتوای رهبر معظم انقلاب
حال که تا حدودی از سابقۀ قمهزنی و عزاداریهای شبیه آن مطلع شدیم میتوانیم بهتر به اهمیت فتوای تاریخی و شجاعانۀ رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیةالله خامنهای پی ببریم، حقیقتاً روحانیان و خیرخواهان و مصلحان شیعه از این کارها رنج میبرند به خصوص که در سالهای اخیر گویا دستی در کار است برای رواج این اعمال در بین مردم و کوششهای زیادی برای گسترش آنها در همۀ شهرها با راهانداختن دستههای بزرگ به عمل میآمد. از جمله در دو شهر مقدس مشهد و قم که در ایام محرم، از جمعیتهای عزاداری غوغا است، سعی بر این بود که بخصوص در این دو شهر مذهبی و در جوار حوزۀ علمیه و محضر مراجع بزرگ، این کار انجام گیرد تا برای شهرهای دیگر حجت و سند باشد. حالا من هر چه در اهمیت این حکم و مزایا و منافع آن برای اسلام و تشیع بگویم کم گفتهام، این حکم، مصداق واضح حدیث شریف نبوی است:
«اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنةالله»
هر گاه بدعتها در امت من بروز کند بر عالم دین است که دانش خود را اظهار کند (و جلو آن بدعتها را بگیرد) و گرنه لعنت خدا بر او باد.
اصولاً یکی از وظایف علما جلوگیری از بدعتها و انحرافات و تندرویها و سخنان یا اعمال غلوّآمیز است در حدیث امام صادق(ع) آمده است:
«... فان فینا أهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین»
همانا در بین ما خاندان پیغمبر در هر نسلی افراد عادل و میانهروی هستند که تحریف غالیان و بدعتهای هواخواهان باطل و تأویل جاهلان را از دین میزدایند.
من دربارۀ حکم تاریخی رهبر معظم بیش از این سخن نمیگویم و نظر خوانندگان را به بیانات ایشان در جمع روحانیان کهکیلویه و بویر احمد و به نامۀ ایشان به امام جمعۀ اردبیل و پارهای از اعلامیههای دیگر، جلب میکنم.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 149
پای نوشتها:
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 150