قرآن و حماسه خونین کربلا
محمد باقر بهبودی
آنچه در این مقالۀ کوتاه از نظر خوانندگان میگذرد نتیجۀ تحقیق و پژوهشی است که در سورۀ احقاق آیات 13 تا 18 به عمل آمده است. خلاصۀ مقاله آن است که قرآن مجید حماسۀ قیام حسینی را سالها قبل از واقعۀ عاشورا طراحی نموده و انگیزۀ این قیام حماسی را واکنشی میداند که باید به وسیلۀ حسین بن علی سیدالشهداء(سلامالله علیه) در مقابل خودکامگیها و بدعتگذاریهای سران خلافت صورت بگیرد. آن هم به صورت یک برنامۀ مذهبی که جهاد استماته (فداکاری) باشد. یعنی به شکرانۀ آن منشور امامت که خداوند عز و جل به حسینبنعلی و خاندانش عطا کردهاست باید حماسۀ جاویدان مکتب را با شهادت خود و شهادت خاندان و اصحاب خود آغاز کند و با اسارت همسران و خواهران و کودکان خود خاتمه بخشد تا همگان بدانند که بندگان خدای رحمان با تمام هستی خود قیام میکنند تا دین خدا را احیاء کنند و بندگان شیطان در مقابل آنان میایستند و به ارتکاب هر گونه جنایت و بیدادگری دست مییازند تا بر اریکۀ قدرت باقی بمانند.
از این نمونه پیشبینی در قرآن مجید فراوان است و از جمله سورۀ «هل أتی» با سیاقی که در فصل اول و فصل سوم آن مشهود است به صراحت فریاد میزند که در مکه نازل شده است، اما فصل دوم آن که آیات 5 تا 22 باشد نوید میدهد که در آیندۀ نزدیک مکتب قرآن به ثمر مینشیند و خاندانی با نام و نشان «ابرار» پا به عرصه میگذارند که در همۀ احوال فقط جویای حق باشند و تا آن حد مشتاق رضای او که موجودی افطار خود در برابر مسکین و یتیم و اسیر ایثار کنند و شعارشان این باشد:
«انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاء و لا شکوراً».
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 151 اگر با سبک و سیاق قرآن بیشتر آشنا باشیم با وضوح کامل پیشگویی و طراحی دیگری را در سورۀ عادیات شاهد و ناظر میشویم. این سورۀ قرآن نیز با سبک و اسلوبی که دارد بیشک در مکه نازل شده است و با وجود این، فصل اول آن از هجوم سی و شش تن سوار زبدۀ تیز تک خبر میدهد که سالها بعد از هجرت در سریۀ ذاتالسلاسل صبحگاهان به فرماندهی امیرمؤمنان بر دشمن تاخت بردند و آنان را قلع و قمع نمودند.
اما آیات سورۀ احقاف:
«انالذین قالوا ربناالله ثم استقاموا فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون. اولئک أصحابالجنة خالدین فیها جزأ بما کانوا یعملون.» (13-14)
آن کسانی که گفتند: پروردگار ما رحمان است و بعد از ادای شهادت در راه ایمان و طاعت استقامت ورزیدند در دنیا بر آنان ترسی نیست و در آخرت غمین و محزون نمیشوند. اینان یاران بهشت پرنعمتند که جاودانه در آن خواهند ماند. بهشت برین پاداش دستاورد آنها است.
قرآن مجید در این فصل مقدمةً معتقدان به مکتب توحید را با شعار ویژۀ توحید ستایش میکند و استقامت آنان را در برابر فشار مشرکان میستاید و به آنان نوید میدهد که هماره مورد الطاف ربوبی و تحت حمایت الهی قرار دارند و بهشت برین پاداش آنها است.
نظیر این آیه در سورۀ فصّلت نازل شده است که میگوید:
«إنَّ الّذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة ألّا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنّة الّتی کنتم توعدون. نحن أولیاؤکم فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة...» (30- 31)
آن کسانی که گفتند: پروردگار ما همان خداوند رحمان است: ایمان آوردند و راه طاعت گرفتند و بر عقیدۀ خود پایداری کردند فرشتگان گروه گروه بر آنان نازل میشوند که از گذشتهها بیمی به دل راه مدهید و بر آیندۀ خود غمین مباشید. شادمان باشید به آن بهشتی که شما را به آن وعده میگرفتند. ما در دنیا یار و یاور شما خواهیم بود و در آخرت نیز یار و کارپرداز شما خواهیم بود.
***
«و وصینا الانسان بوالدیه إحسانا حملته أمّه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتی إذا بلغ أشدَّه و بلغ أربعین سنة قال رب أوزعنی أن أشکر نعمتک الّتی أنعمت علیّ و علی والدیّ َو أن اعمل صالحاً ترضاه. و أصلح لی فی ذریتی. إنی تبت إلیک. و إنی من المسلمین. اولئک الذین نتقبل عنهم أحسن ما عملوا و نتجاوز عن سیئاتهم فی أصحاب الجنة وعد الصدق الّذی کانوا
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 152 یوعدون.» (احقاف، 65_ 16)
یعنی: ما به زادۀ انسان سفارش کردیم که نسبت به پدر و مادر خود نیکاندیش باشد. مادرش او را با کراهت خاطر آبستن شد و با کراهت خاطر بر زمین نهاد. از آنرو که نسبت به سرنوشت او نگران بود. از آغاز آبستنی او تا پایان شیر خوارگی سی ماه گذشت. آن پسر رشد کرد تا آنکه برومند شد و چون به استقامت جسم و جان رسید سپس به چهل سالگی رسید. در راز و نیاز خود گفت: پروردگارا مرا در جهان نگهدار تا آن زمان که فرصت یابم و شکر نعمتت را بگزارم: آن نعمتی که به من و به پدر و مادرم عطا کردی. مرا در جهان نگهدار تا آنچنان دستاورد شایستهای تقدیم درگاهت نمایم که مورد رضای تو باشد. پروردگارا و این شایستگی را در خاندان من برقرار کن. من به سوی تو رومیآورم. من در جملۀ سایرین تسلیم فرمانم. اینهایند که در جمع بهشتیان بهترین دستاوردشان را میپذیرم و از بدیهایشان در میگذرم. وعدۀ درستی که به آن نوید میگرفتند.
قرآن مجید در این فصل ابتدا یک تن از سران مکتب توحید و صاحبان عزم و استقامت را تمثیل میکند که برای احیاء مکتب و تجدید حیات مذهب قیام میکند و بالاترین حماسۀ تاریخ را رقم میزند سپس جماعتی از خاندان و یارانش را میستاید که در رکاب او قیام مینمایند و با آغوش باز به استقبال شهادت میروند. به آنان وعده میدهد که بهترین دستاوردشان را که شهادت و جانبازی است بپذیرد، بیآنکه بر خطاهای پیشین عتابشان فرماید گرچه مانند حرّ بن یزید ریاحی به حمایت از نابکاران راه را بر سرور آزادگان گرفته باشند. و یا مانند زهیر بن قین سراسر عمر خود را در حمایت از عثمان طی کرده باشند.
* * *
«و الّذی قال لوالدیه أُفٍ لکما أتعداننی أن أخرج و قد خلت القرون من قبلی. و هما یستغیثان الله ویلک آمن. إن وعد الله حق. فیقول ما هذا إلّا أساطیر الاولین. أولئک الذین حق علیهم القول فی أمم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس انهم کانوا خاسرین.» (احقاف، 17_18)
یعنی: و آن پسر دیگر که با ناسپاسی به پدر و مادرش گفت: اف بر شما باد. آیا به من وعده میدهید که بعد از مرگم از دل خاک سر بر آورم با آنکه پیش از من امتهایی به زیر خاک شدند و برون نشدند. پدر و مادر با درماندگی از خداوند خود یاری طلبیدند و به فرزند خود گفتند: وای بر تو. به روز قیامت ایمان بیاور که وعدۀ خدا درست است. و آن پسر هماره میگفت: وعدۀ قیامت اسطورۀ پیشینیان است. اینهایند که نام دوزخی بر جبهات آنان نقش شد و در جمع امتهایی از جن و انس
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 153 درآمدند که پیش از آنان دوزخی گشتند. اینان در بازار ایمان، هستی خود را از کف دادند و زیانبار شدند.
قرآن مجید در این فصل که نقطۀ مقابل فصل قبلی است یک تن از فریبکاران دغل را تمثیل میکند که در خفا وعدۀ رستاخیز را هم به مسخره میگیرد ولی در ظاهر دعوی حقجوئی و ظلمستیزی دارد و همزمان با قیام حسینی در رأس جماعتی از خاندان و یارانش قیام میکند تا فرصت یابد و چند صباحی بر سریر خلافت و أریکۀ قدرت تکیه زند و لذا است که کیفر او و یارانش به دوزخ حوالت میشود.
* * *
اینک بحث اصلی خود را که شرح و تفسیر فصل دوم است آغاز مینمائیم:
و وصَّینا الانسان بوالدیه إحسانا.
واژۀ «انسان» دارای یک مفهوم کلی است و همۀ انسانها را شامل میشود ولی در قسمتهای بعدی تخصیص میخورد و دقیقاً ناظر به یک فرد شاخص میشود که شکر و احسان را دربارۀ والدین خود به حد کمال رعایت کرده است، و شکر نعمت الهی را نیز تا سر حد جانبازی و شهادت و فداکاری.
واژۀ «إحساناً» بنا بر قرائت مشهور عاصم و مطابق رسمالخط قرآنهای متداول این دیار مصدر باب إفعال است و تقدیر آیه چنین خواهد بود: «و وصینا الانسان بوالدیه أن یحسن إلیهما إحساناً». این کلمه به صورت اسم مصدر ثلاثی: «حُسنا» نیز قرائت شده است و تا حدی به عنوان شاذّ تلقی میشود زیرا با رسمالخط قرآن مطابق نیست ولی چون راویان این قرائت چهارتن از قاریان مکه و مدینه و بصره و شامند شاید مصاحف آنان نیز بدین صورت بوده است که این کلمه را «حسناً» قرائت کردهاند. به هر حال تقدیر آیه چنین خواهد بود: «و وصینا الانسان بوالدیه أن یفعل بهما حسناً».
این توصیه و این فرمان عمومی و کلی که هر انسان مؤمنی باید به پدر و مادر خود نیکی کند گرچه مؤمن نباشند، در همۀ ادیان سابقه دارد و در شمار اصول اولیه احکام است و لذا قرآن مجید در جای جای خود و از جمله آنجا که ده فرمان الواح را حکایت میکند در آغاز آن میگوید: «قل تعالوا أتل ما حرم ربکم علیکم أن لاتشرکوا به شیئا و بالوالدین إحسانا». و بعد از آنکه ده فرمان را ابلاغ میکند میگوید: «ذلکم وصّاکم به لعلکم تتقون. ثم آتینا موسی الکتاب تماماً علی الذی أحسن...» (انعام، 151_154). یعنی: خداوند پروردگارتان شما را به این ده فرمان توصیه میکند باشد که راه
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 154 تقوا را بیابید. ما در ابتدای رسالت موسی همین ده فرمان را به او عطا کردیم سپس کتاب تورات را به او موهبت کردیم تا عطای خود را کامل کرده باشیم...
این توصیه و این فرمان در آیات متعددی تکرار شده است و از جمله در سورۀ بنیاسرائیل، سورۀ عنکبوت و سورۀ لقمان که تفسیر جامعی هم از واژۀ «احسان» بدست میدهند. این آیات در جای خود باید مورد دقت قرار بگیرند ولی به بحث ما چندان ربطی ندارند مگر از جنبۀ تفسیر احسان و لذا به ایراد آن آیات اکتفا مینمائیم و به بحث کوتاهی بسنده مینمائیم.
1_ و قضی ربک أن لاتعبدوا إلا ایاه و بالوالدین احسانا. اما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریماً. واخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیراً. (بنیاسرائیل، 23- 24).
یعنی: پروردگارت فرموده است که جز او را نپرستید. فرموده است که نسبت به پدر و مادر خود نیکاندیش و نیکخواه باشید: اگر یک تن آنان و یا هر دو تن چندان زنده بمانند که در کنارت به سالخوردگی برسند با گفتن افّ اظهار ملال مکن و با خشونت آنان را از خود مران. با آنان چنان سخن کن که با ادب و کرامت همراه باشد. از روی مهربانی بال و پرت را زیر پایشان بگستر و بگو: پروردگارا پدر و مادرم را در رحمت خود جای ده، آنسان که مرا در کودکی با مهر و عطوفت پروریدند.
2- و وصینا الانسان بوالدیه حسناً و إن جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما. إلیَّ مرجعکم فأنبئکم بما کنتم تعلمون (عنکبوت، 8).
یعنی: ما به انسان توصیه کردیم که با پدر و مادرش نیکرفتاری پیشه کند ولی تذکار میکنیم که حق پروردگارت مقدم بر حق والدین است. پس اگر پدر و مادرت مشرک بودند و تلاش کردند تا خدائی را که نمیشناسی با من شریک و همتا بنامی اطاعت مکن. بازگشت شما به سوی من است. آن روز شما را به نتیجۀ دستاوردتان باخبر خواهم ساخت.
چنانکه اشاره شد در صدر این آیه، مسئلۀ نهی از شرک مطرح نیست ولی ذیل آن که میگوید: «و إن جاهداک تشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما» مسئلۀ نهی از شرک را استدراک میکند و به منزلۀ آن است که گفته باشد: «و وصینا الانسان أن لایشرک بربه شیئا و بالوالدین حسنا.»
ذیل آیه با مفهومی که دارد افاده میکند که اطاعت پدر و مادر از مصادیق احسان است گرچه مشرک باشند و تنها در صورتی طاعت آنان به منزلۀ شرک به الله تلقی میشود که انجام خواستههای
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 155 آنان به فرمان خدا حرام شده باشد.
3_ و وصینا الانسان بوالدیه – حملته امه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین- أناشکر لی و لوالدیک إلیَّ المصیر. و إنّ جاهداک علی أنتشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعمها. و صاحبهما فی الدینا معروفاً و اتبع سبیل من أتاب إلیَّ. ثم إلیَّ مرجعکم فأنبِّئُکم بما کنتم تعلمون. (لقمان، 14-15).
یعنی ما به انسان توصیه کردیم که نسبت به پدر و مادرش – خصوصاً مادرش که با فزودن سستی بر سستی بار وجود او را به دل برداشت سپس تا دو سال او را در آغوش خود فشرد و با شیر خود پرورید سپس او را از شیر خود او گرفت و بر سفره نشانید – توصیه کردیم که به ربوبیت مرا شاکر باش و نعمت پدر و مادرت را نیز سپاس بگزار که پرورش تو را با مهربانی بر عهده گرفتند. بازگشت شما همگان به سوی من است و من از همۀ شما بازپرسی خواهم کرد. و اگر پدر و مادرت مشرک بودند و تلاش کردند تا خدایی را که نمیشناسی با من شریک و همتا بنامی از آنان فرمان مبر. ولی مادام که زنده باشند با آداب مذهبی اجتماعی در خدمت آنان باش و راه آن یک را دنبال کن که توبهکنان به سوی من باز آمده است. به فرجام زندگی، بازگشت شما همگان به سوی من است و من به شما خواهم گفت که دستاورد شما در دنیا چه سان بود.
ملاحظه میکنید که در متن این توصیه نه واژۀ «إحساناً» به کار رفته است و نه واژۀ «حسناً» بلکه با استفاده از واژۀ «شکر» متن وصیت با این تعبیر آمده است «أن اشکر لی و لوالدیک». در نتیجه شکر نعمت پدر و مادر با شکر نعمت ربوبی قرین شده است.
جملۀ بعدی که میگوید: «حملته امه وهنا علی وهن» قید احترازی نیست زیرا همۀ مادرها از آغاز آبستنی تا روز وضع حمل، روز به روز بر سستی و فتور اعصاب و پوکی استخوانها میافزایند. ولی جملۀ بعد از آن که میگوید: «و فصاله فی عامین» سیاق دیگری دارد و در صورت قید احترازی جلوه میکند. در این صورت فقط پدران و مادرانی مستوجب شکر گزاری میشوند که فرزند خود را دو سال کامل شیر داده باشند.
این آیۀ کریمه که ایجاب شکر میکند با آیات قبلی که ایجاب احسان میکرد، متقابل نیست. زیرا شکر گزاری بالاتر از احسان است. در واقع آنجا که قرآن مجید احسان را با قید و شرطی مشروط و مقید نمیکند همۀ پدرها و مادرها را مستوجب احسان میشناسد و اینجا که یک دوره شیر دادن کامل را قید میکند پدران و مادران را هم مستوجب احسان میداند و هم مستوجب تمجید و سپاس و اعتراف به حق نعمت.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 156 اینک به بحث اصلی باز میگردیم:
«حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً.»
واژۀ «کرهاً» به دو صورت قرائت شده است. برخی با فتحه به صورت مصدر قرائت کردهاند که قرائت نافع مدنی و ابنکثیر مکی و ابوعمرو بصری و کسائی کوفی است و در قرآنهای چاپ لیبی و مراکش منعکس است. برخی با ضمّه به صورت اسم مصدر قرائت کردهاند که قرائت عاصم و حمزۀ کوفی و ابنعامر شامی است و در قرآنهای چاپ ایران و مصر و هند مشهود است.
فرّاء نحوی در واژۀ «کره» گفته است که: «إن الکرهُ ما اکرهت علیه نفسک و الکَره ما اکرهک علیه غیرک». یعنی اگر انجام کاری که ناخوشایند طبع است به وسیلۀ دیگران بر انسان تحمیل شود، در آنجا باید «کره» را با فتحه بیارایند و اگر به وسیلۀ خود انسان به انجام آن اقدام شود باید در آنجا «کره» را با ضمه بیاورند.
علامۀ طبرسی در آیۀ 216 از سورۀ بقره میگوید: «کره» با فتحه آن مشقتی است که بر طبع انسان تحمیل شود و «کره» با ضمه نام همان مشقت است چه آنکه بر نفس انسان تحمیل بشود یا نشود. و بنا بر گفتۀ جمعی دیگر «کره» با فتحه یعنی کراهت خاطر و «کره» با ضمه یعنی مشقت. چه بسا که انسان کار بیمشقتی انجام دهد و ناخرسند باشد و یا کار پر مشقتی انجام دهد و خرسند باشد».
ولی باید توجه داشت که این تفاوتها جنبۀ اعتباری دارند و در رابطه با متعلق کراهت قابل اعتبار خواهند بود. یعنی آن فعل مکروهی که انجام میشود گاهی از خارج تحمیل میشود و گاهی با اراده و اشتیاق نفسانی انجام میپذیرد. گاهی مکروه است و بیمشقت گاهی نامکروه است و پرمشقت. ولی هماره واژۀ کراهت و رضایت بر معنای اصیل خود باقی است.
اکثر لغویین نیز از قدیم و جدید هرگونه فرقی را مردود شناختهاند و با صراحت گفتهاند: «کَره و کُره مانند ضَعف و ضُعف از نظر معنی فرقی ندارند جز آنکه «کَره» را مصدر بدانیم و «کُره» را اسم مصدر بشناسیم.» از جمله بزرگ مرد ادب احمد بن یحیی ثعلب میگوید: «میان کَره و کُره نه از حیث ضوابط ادب تفاوتی وجود دارد که سخن فرّاء تأیید شود و نه از حیث سنت قرائت اجماعی وجود دارد که واجبالاتباع باشد. قاریان قرآن در چند مورد واژۀ واحدی را به اختلاف قرائت کردهاند.»
گویا به همین دلیل است که علامۀ طبرسی در سورۀ نساء آیۀ 19 سخن قبلی خود را وامینهد
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 157 و میگوید: «الکَره و الکُره لغتان مثل الضَّعف و الضُّعف و الفَقر و الفُقر و و الدَّف و الدُّف» و در سورۀ احقاف همین آیهای که مورد بحث ما است یکبار دیگر سخن خود را وامینهد و مطابق قول مشهور میگوید: «اما الکره بالفتح فهو المصدر و الکره بالضّم الاسم. کأنه الشئی المکروه».
به هر حال جملۀ «حملته امه کرهاً و وضعته کرهاً» مادری را نشان میدهد که در اولین لحظۀ احساس بارداری دچار تشویش و نگرانی شده است و به هنگام وضع حمل عوض آنکه از تشویش و اضطراب درآید مجدداً به تشویش و اضطرابی دیگر دچار شده است.
البته همگان فکر میکنند و خانمها خودشان اعتراف دارند که هیچ مادری از آبستنی و زایمان ملال خاطر نمیگیرد مگر اینکه آبستنی و زایمان مسئلهساز باشد.
آبستنی در صورتهای مختلف و موارد مختلف مسئلهساز میشود ولی اغلب به این صورت اتفاق میافتاده است که زائو بعد از دورۀ نفاس بلافاصله و یا با فاصلۀ کم مجدداً آبستن شود که به آن «شیرزا» میگفتهاند. یعنی در حالی که مادر نوزاد خود را شیر میدهد به کودک دیگری آبستن شود.
طبیعی است که این آبستنی بیموقع شوق هر مادری را به کدورت و محنت مبدل سازد خصوصاً که از دیرباز به تجربه دریافته بودند و هم اینک تأیید میکنند که آبستنی در شیر مادر اثر سوء میگذارد و تغذیۀ فرزند شیر خواره با چنین شیری که عرب به آن «غَیل» میگوید باعث ضعف و بیماری و رنجوری شیرخوار میگردد.
در چنین شرائطی و با داشتن امکانات مالی خانمها فرزند خود را به دایه میسپردند و این نیز مایۀ کدورت خاطر بود چرا که دایه کودک را با خود میبرد و مادر مدتها از دیدن روی فرزند خود محروم میماند و در صورت عدم امکانات، مادرها مجبور میشدند که با نگرانی و اندوهباری موقتاً پستان به دهان شیرخوار خود بگذارند و در ضمن او را به غذا عادت دهند و یا با شیر گاو و بز پرورش دهند و با همۀ مشکلات بسازند.
زایمان نیز در صورتهای مختلف و موارد مختلف مسئلهساز میشود از جمله آنکه نوزاد ناقص و معیوب باشد که موارد آن نادر بوده است و یا آنکه زایمان هشتماهه صورت بگیرد که شانس زندهماندن کودک کمتر است و یا کودک ششماهه به دنیا بیاید که شانس زندهماندن او نادر است مگر با خرق عادت آن چنانکه دربارۀ مسیح گفتهاند.
با قید اول که آبستنی مادر با کراهت و اندوه توأم شود، مصادیق آیه محدود میگردد و با قید دوم که زایمان نیز با کراهت و اندوه توأم گردد مصادیق آن محدود و محدودتر میگردد. ولی با
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 158 اعتراف اکثر مفسرین، قرآن مجید نمیخواهد با این قیود و شرائط حکم کلی «احسان به پدر و مادر» را تخصیص دهد و به مواردی محدود سازد که دارای چنین شرائطی باشند بلکه میخواهد روی یک فرد شاخص انگشت بگذارد بیآنکه نام و نشان شخصی او را اعلام نماید.
نگارندۀ این سطور با تتبعی که دارد ضمن وارسی تاریخ و حدیث متنبّه شد که شرایط این آیه فقط با میلاد سرور آزادگان سیدالشهدا مطابقت دارد چرا که حضرت زهرا(سلامالله علیها) بعد از ولادت امام مجتبی به فاصلۀ ده روز به سیدالشهدا آبستن شد و بعد از شش ماه زایمان کرد. و اینک شواهد آن:
1- عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن علی بن الحکم عن عبدالرحمن العزرمیّ عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: «کان بین الحسن و الحسین طُهر. و کان بینهما فی المیلاد ستة اُشهر و عشراً.» (صحیح کافی رقم 152).
یعنی امام صادق(علیهالسلام) گفت: «بعد از ولادت امام حسن مجتبی به فاصلۀ ده روز (دورۀ نفاس) نطفۀ امام حسین سیدالشهدا بسته شد. فاصله میان میلاد آن دو بزرگوار شش ماه و ده روز بود.»
2- علی بن الحسین عن سعد بن عبدالله عن محمد بن الحسین عن الحسن بن موسی عی زرارة عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: «إذا سقط الولد لستة أشهر فهو تام. و دلک أنالحسینبنعلیّ ولد و هو ابن ستة أشهر.» (تهذیب الاحکام، طوسی ج1، ص 328).
یعنی امام صادق گفت: «اگر جنین ششماهه سقط شود، نارس محسوب نمیشود چرا که حسین بن علی ششماهه به دنیا آمد و زیست کرد.»
3- فی الاستیعاب: روی جعفر بن محمد عن أبیه قال: «لم یکن بین الحسن و الحسین إلّا طُهر واحد.» (تاریخ الخمیس، ج1، ص 464).
یعنی جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی بن الحسین روایت کرده است که فاصلۀ زمانی بین میلاد حسن و حسین فقط یک دوره طهارت ده روزه بود.
4- قال ابنالدارع فی کتاب موالید أهل البیت: «لم یکن بین الحسن و الحسین إلّا حمل البطن و کان مدة حمل البطن ستة أشهر.» و قال: «لمیولد مولود قط لستة أشهر فعاش إلّا الحسین و عیسی بن مریم.» (ذخائر العقبی، ص 118؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 417).
یعنی فاصله میان میلاد حسن بن علی و میلاد حسین بن علی یک دورۀ آبستنی بود. و آن دوره
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 159 فقط ششماه بود. نوزادی ششماهه زنده نماند جز حسین بن علی و عیسی بن مریم.
5- أخبرنا عبیدالله بن عمر بن شاهین الواعظ قال: قال لی أبی: «أما مولد الحسین فانه کان بینه و بین أخیه الحسین طهر.» (تاریخ بغداد، ج1، ص 142؛ تهذیب التهذیب ابنحجر، ج2، ص 345).
و حمله و فصاله ثلاثون شهراً
در این جمله، دورۀ حمل به اضافۀ دوران شیرخوارگی سی ماه کامل به حساب آمده است. در صورتی که حمل کودک ششماه باشد دورۀ شیرخوارگی دو سال کامل خواهد بود. این دورۀ دو ساله هماره مورد تأکید قرآن بوده و هست. لذا آنجا که گفت: «حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین»(لقمان، 14). دورۀ حمل را به زمان معیّنی مقید و محدود اما دورۀ شیرخوارگی را به دو سال کامل مقید و محدود کرد، یعنی امکان دارد که دورۀ حمل، ششماه و یا هفتماه و یا هشتماه باشد و یا چند روزی کمتر و بیشتر، اما در هر حال و به هر صورت دورۀ شیرخوارگی باید همان دو سال باشد: کودک را دو سال کامل شیر بدهند و بعد از آن از شیر وابگیرند.
قرآن مجید نسبت به این دورۀ دو ساله تأکید دارد حتی به بانوانی هم که طلاق میگیرید توصیه کرده و میفرماید: «والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین- لمن أراد أن یتم الرضاعته» (بقره، 233) یعنی مادرانی که از شوهر خود طلاق میگیرند فرزند خود را دو سال کامل شیر میدهند- این تکلیف دو ساله برای آن پدر و مادری است که بخواهند دورۀ رضاع و شیرخوارگی را به تمام و کمال برسانند.
به هر حال، محور بحث ما آیۀ سورۀ احقاف است و از آنچه گفته آمد معلوم شد که قرآن مجید با اصرار تمام میخواهد کودکی را معرفی کند که ششماهه به دنیا میآید و دو سال کامل شیر میخورد. در این مورد سندی قاطع نیز در دست داریم که این مراتب را تثبیت و تأیید میکند:
اخبرنا ابوعبدالله الحسین بن ابراهیم القزوینی أخبرنا أبو عبدالله محمد بن وَهبان الهُنائی البصری حدثنی احمد بن ابراهیم بن احمد- و هو ابوبشر ابن المعلّی القُّمی- أخبرنی أبومحمد الحسن بن علی بن عبدالکریم الزعفرانی حدثنی أحمد بن محمد بن خالد البرقی أبوجعفر حدثنی أبی عن محمد بن أبیعمیر عن هشام بن سالم عن أبی عبدالله(علیهالسلام) قال: حمل الحسین(علیهالسلام) ستة أشهر و أرضع سنتین و هو قول الله عزّ و جلّ: «و وصیناالانسان بوالدیه إحسانا حملته أمه کرهاً و وضعته کرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً». (امالی طوسی، ج2، ص274، ط نجف).
این حدیث را شیخ طوسی از روی نسخۀ هشام بن سالم در نجف به سال 457 بر شاگردان
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 160 خود املاء کرده است و آنان برای خود نسخه برداشتهاند. راویانی که فاصلۀ شیخ طوسی را تا هشام بن سالم پر کردهاند مورد اعتمادند و تنها ابوجعفر برقی و پدرش ابوعبدالله برقی معروف به تسامح بودهاند ولی چون شیخ طوسی فقط حدیث اول را با سند کامل املاء کرده است و 36 حدیث بعدی را با اشارۀ به سند املاء کرده و میگوید: «و بهذا الاسناد عن هشام بن سالم عن أبیعبدالله(علیهالسلام)» معلوم میشود که راویان وسط همگان به عنوان شیخ اجازه و اتصال سند یاد شدهاند و اعتبار نسخه با ضعف مشایخ اجازه مخدوش نخواهد شد.
حتی اذا ابلغ أشدّه و بلغ اربعین سنة...
در صدر این جمله، متعلّق «حتی» مقدر است. یعنی بعد از دو سالگی زمان بر این کودک گذشت و گذشت تا به سن کمال رسید باز هم زمان بر او گذشت و گذشت تا به چهل سالگی رسید.
در این قسمت آیه باید ابتدا دریابیم که «بلوغ اشد» چیست و در چه دورانی از عمر بشر حاصل میشود؟، سپس دریابیم که چرا روی این زمان مشخص انگشت نهادهاند با آنکه هر کس به چهل سالگی برسد حتی از مرز «بلوغ اشد» میگذرد و بالاخره باید دریابیم که چرا روی چهلمین سال عمر او تکیه کردهاند؟
«بلوغ اشدّ» از نظر لغت، زمانی را اقتضا میکند که جسم و جان به توان کافی برسد و خرد و بصیرت رشد لازم را دریابد. طبیعی است که این زمان نسبت به طبقات جامعه و احراز مشاغل مختلف متفاوت باشد. قرآن مجید «بلوغ اشد» را در مورد دو صنف از اصناف جامعه عنوان میکند و برای هر یک زمان مشخصی را یاد میکند:
1- در مورد ایتامی که میخواهند ادارۀ اموال خود را شخصاً به عهده بگیرند، حد بلوغ جنسی (13سالگی) به اضافۀ رشد اقتصادی منظور شده است.
2- در مورد انبیا و فرمانداران الهی که میخواهند ادارۀ امور جامعه را به عهده بگیرند، حدّ کمال روحی منظور شده است به اضافۀ ارتباط با عالم وحی که اغلب در سنین سی سالگی به بعد حاصل میشود و نادراً مانند یحیی بن زکریا در سن صباوت بدان نائل میشوند.
آیاتی که دربارۀ ایتام آمده است از این قرار است:
1- «و لاتقربوا مال الیتیم إلّا بالّتی هی أحسن حتی یبلغ أشدّه» (اسری، 34، انعام، 152). یعنی جز به عنوان کفایت و نیکاندیشی در اموال ایتام تصرف مکنید مگر آنگاه که یتیم به حد کمال برسد و بتواند صاحب اختیار اموال خود شود.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 161 2- «وابتلوا الیتامی حتی إذا بلغوا النّکاح فان أنستم منهم رشداً فادفعوا إلیهم أموالهم» (نساء، 6). یعنی شما باید به تربیت ایتام تحت کفالت خود ادامه دهید و تا روزی که بالغ شوند آنان را بیازمائید. اگر بعد از بلوغ جنسی احساس کردید که رشد اقتصادی دارند و میتوانند در جدال زندگی مقاوم بمانند و در کسب و کار خود موفق باشند اموال آنان را به دست خودشان بسپارید تا استقلال خود را بازیابند. و گرنه از تسلیم اموال آنان خودداری نمائید.
آیۀ اول اعلام میدارد که ایتام با رسیدن به حد کمال (بلوغ أشدّ) باید مستقل شوند و آیۀ دوم اعلام میدارد که ایتام با رسیدن به حد بلوغ جنسی و رشد اقتصادی باید مستقل شوند. از انطباق این دو آیه به وضوح در مییابیم که منظور قرآن از «بلوغ اشد» و کمال ایتام، همان بلوغ جنسی و رشد اقتصادی است که در سنین 13 سالگی به بعد حاصل میشود.
احادیث اهلبیت هم به این تفسیر صراحت دارد و «بلوغ اشد» را دربارۀ ایتام همان بلوغ جنسی و رشد اجتماعی اقتصادی میداند. از جمله به این حدیث توجه نمائید:
حدثنا أبی عن سعد بن عبدالله عن أحمد بن محمد بن أبینصر البزنطی عن أبیالحسین الخادم – و هو آدم بن المتوکل – بیاع اللؤلؤ عن عبدالله بن سنان عن أبیعبدالله(علیهالسلام) قال: «سأله أبی و أنا حاضر عن الیتیم. متی یجوز أمره؟» قال: «حتی یبلغ اشدّه» قال أبی: «و ما أشدّه؟» قال: «الاحتلام.» قالت: «قد یکون الغلام ابنثمانی عشرة سنته او اقل أو اکثر و لاتحیلم؟» قال: «إذا أتت علیه ثلاث عشرة سنة و کتب علیه السّیء جاز أمره. إلا ان یکون سفیها أو ضَعیفا.» فقال: «و ما السفیه؟» قال: «الذی یشتری الدرهم بأضعافه.» قال: «و ما لضعیف؟» قال: «الابله.» (فصال صدوق، 495؛ تهذیب طوسی، ج 9، ص 182 و 184؛ کافی کلینی، ج 7، ص 68-69؛ فقیه صدوق، ج 4، ص 221).
یعنی من با پدرم در محضر امام صادق(علیهالسلام) شرفیاب بودیم. پدرم پرسید: یتیم در چه سن و سالی صاحب اختیار اموال خود میشود؟ امام صادق گفت: «حتی یبلغ اشدّه» یعنی یتیم از تصرف در اموال خود محجور است تا به سرحد کمال (بلوغ اشد) برسد. پدرم پرسید: حد کمال و «بلوغ اشدّ» چیست؟ امام صادق گفت: بلوغ جنسی و احتلام پسران. من گفتم: پسرها گاهی به سن 18 سالگی میرسند و یا کمتر و بیشتر ولی محتلم نمیشوند. امام صادق گفت: بعد از آنکه به سن سیزده سالگی برسند و قلم تکلیف بر آنان جاری شود صاحب اختیار اموال خود خواهند بود. مگر آنکه سفیه و یا ضعیف باشند. پدرم پرسید: سفیه کدام است؟ امام صادق گفت: کسی که متاع یک درهمی را به چند درهم میخرد. پدرم پرسید: ضعیف کدام است؟ امام صادق گفت: گول و کمخرد.
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 162 آیاتی که دربارۀ انبیاء نازل شده از این قرار است
1- «و لما بلغ اشدّه آتیناه حکما و علما و کذلک نجزی المحسنین» (سورۀ یوسف، 22).
یعنی: بعد از آنکه یوسف در کاخ عزیز مصر مستقر شد و به حد کمال رسید به او فرمان قضا و داوری عطا کردیم با دانش نبوت. ما بدین گونه به نیکاندیشان درستکار جزا میدهیم.
2- «و لما بلغ اشدّه و استوی آتیناه حکما و علماً و کذلک نجزی المحسنین». (سورۀ قصص 14). یعنی: بعد از آنکه موسی به کمال رسید و بر کارها مسلط شد به او فرمان قضا و داوری عطا کردیم با دانش نبوت. ما بدین گونه درستکاران نیکاندیش را پاداش میدهیم.
در این آیه کلمۀ «استوی» حاکی از آن است که موسی بن عمران موقعی به این موهبت رسیده است که مدتها در کاخ فرعون مصدر کارها بوده است. در این صورت زمان سی سالگی تقریب میشود، چنانکه جملۀ «و کذلک نجزی المحسنین» همین تقریب را دارد زیرا وجود کاف تشبیه حاکی از آن است که حضرت موسی موقعی به این موهبت دست یافته است که سالها با قوم خود نیکخواهی و نیکاندیشی کرده است.
3- «قال رب بما أنعمت علیّ فلن اکون ظهیراً للمجرمین». (قصص، 17). یعنی موسی گفت: پروردگارا به پاس این موهبت و نعمت که عطایم کردهای از این پس پشتیبان تبهکاران نخواهم بود.
موسی بن عمران این سخن راموقعی بر زبان راند که کاخ فرعون را ترک کرده بود. لذا مصمم شد که دیگر به کاخ فرعونی بازنگردد و چون مطلع شد که به خاطر قتل یک قبطی تحت محاکمۀ غیابی قرار گرفته است به سوی مدین گریخت. و هشت سال –یا ده سال_ بعد به رسالت مبعوث شد و به مصر بازآمد تا فرمان خدا را به پایان ببرد.
با توجه به این شواهد قطعی است که «بلوغ اشدّ» در طبقۀ انبیاء زمانی است که با رشد روحی و جسمی، مورد موهبت قرار گیرند و با عالم وحی ارتباط پیدا کنند تا بتوانند دربارۀ مال و جان مردم حکم برانند.
اینک بهتر میتوانیم در آیۀ مورد بحث که میگفت: «و لما بلغ اشده و بلغ اربعین سنة» به منظور قرآن دست یابیم. طبیعی است که آیۀ مزبور دربارۀ یتیم و یا ایتامی بحث نمیکند که خواهان استقلال اقتصادی باشند تا «بلوغ اشد» را مرحلۀ بلوغ جنسی و سن سیزده سالگی بدانیم بلکه چون آیۀ مزبور به مسائل جامعۀ اسلامی را با حوادث تکاندهندۀ آن زیر نظر دارد. سن سی سالگی و یا سی و سه سالگی متعین میشود. گویا با توجه به این شواهد و قرائن بوده است که اکثر مفسرین «بلوغ اشد» را
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 163 در این آیه سن سی و سه سالگی مشخص کردهاند چونانکه در آیات متعلق به انبیاء مانند سورۀ یوسف و سورۀ قصص سن سی و سه سالگی را اعلام نمودند.
بنابراین برای درک این مطلب که چرا قرآن مجید باید روی سن سی و سه سالگی و چهل سالگی انگشت بگذارد، باید صفحات تاریخ را ورق بزنیم و یک فردی بیابیم که در سراسر عمر خود مراقب اوضاع بوده باشد و هماره از حوادث نامطلوب متأثر شده باشد خصوصاً در سن سی و سه سالگی و سپس در سن چهل سالگی با مسائل حادّی مواجه شده باشد که عزم خود را برای انجام یک عمل صالح جزم کرده باشد. عمل صالحی که بتواند آن آثار سوء و پلید را بزداید و حیات مکتب اسلام را تجدید کند.
قهری است که شناسائی چنین فردی ممکن نخواهد بود مگر آنکه سال تولد او را بدانیم سپس حوادث سی و سومین و چهلمین سال عمر او را از نظر بگذرانیم و این خود مستلزم آن است که جملات قبلی و نشانههای صدر آیه راهنمای ما باشد. و چون نشانههای صدر آیه را با سیدالشهدا منطبق یافتیم به راحتی درمییابیم که در سی و سومین سال عمر آن سرور که سال 37 هجری است چه سان سرنوشت جامعۀ اسلامی بازیچۀ دست ابوموسی منافق و عمرو عاص دغل میشود و در چهلمین سال عمر او معاویه با زیاد بن عبید برادر میشود و مسئلۀ استحاق و زنازادگی را مشروع جلوه میدهد و فرمان رسول خدا را که فرمود: «الولد للفراش» علناً زیرپا میگذارد.
«قال رب أوزعنی أن أشکر نعمتک الّتی أنعمت علیّ و علی والدیّ و ان اعمل صالحاً ترضاه»
واژۀ «وزع» در اصل لغت به معنای کف و حبس و پاسبانی است. قرآن مجید دربارۀ سلیمان میگوید: «و حشر سلیمان جنوده منالجن و الانس و الطیر فهم یوزعون» (نمل، 17). یعنی سپاه سلیمان مرکب از جن و انس و طیر برای سفر به وادی مورچگان بسیج شد. آن سپاه را به خاطر فراهم بودن و فرار نکردن پاسبانی میکردند و گرد هم نگه میداشتند.
در آیۀ مورد بحث ما «أوزعنی» از باب افعال است و معنای آن با توجه به ریشۀ لغت چنین خواهد بود: پروردگارا مرا پاسبانی کن و در جهان بر جا نگهدار تا فرصت یابم و شکر نعمتت را بگزارم.
عین این درخواست، درست با همین الفاظ و عبارات، از زبان سلیمان پیامبر نیز حکایت شده است. قرآن مجید دربارۀ او میگوید: «فتبسم ضاحکاً من قولها و قال رب أوزعنی أن أشکر نعمتک
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 164 التی أنعمت علیَّ و علی والدیَّ و أن أعمل صالحا ًترضاه» (نمل، 19).
تطابق و عینیت این دو درخواست که قرآن به حکایت آن مبادرت کرده است حاکی از احساس و انگیزۀ مشابهی است که برای این دو تن مرد الهی حاصل شده است. در این صورت وارسی درخواست سلیمان ما را به شناخت درخواست سیدالشهدا نیز کمک خواهد کرد.
سلیمان با سپاهی مجهز عازم وادی مورچگان شد تا از معادن طلای آنجا بهرۀ کافی بگیرد و هزینۀ لازم را برای اتمام هیکل، یعنی ساختمان معبد بیتالمقدس فراهم آورد (تفسیر قمی، ص 767). در وادی مورچگان، موریانهای صلا داد که ای موران به لانههای خود در شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش بیخبرانه شما را زیر پا درهم بکوبند. سلیمان از اخطار به جا و به موقع موریانه شادان شد و با حالت التجا گفت: بار پروردگارا مقصد من از این سفر اتمام معبد است. پروردگارا مرا در این جهان چندان برپا بدار تا به شکرانۀ این نعمت و حشمتی که بر من و بر پدر و مادرم انعام کردهای کار معبد را که پدرم آغاز کرد و ناتمام بر جا ماند به پایان ببرم و به فرمودهات «اعملوا آلداود شکراً» معبد بیتالمقدس را چنان عظیم و مجلل، پر شکوه و باعظمت برآورم که ابّهت و جلال معبد، رضای خاطرت را فراهم آورد.
به خاطر همین تقاضا بود که خداوند عزت جنازۀ او را چندان بر سرپا نگهداشت تا ساختمان معبد به پایان رسید. در این اثنا موریانه عصای او را جوید. عصا در هم شکست و سلیمان در غلتید و سپاهیان جن و انس و طیر آزاد شدند.
البته جمعی از لغویین واژۀ «أوزعنی» را در متن قرآن به معنای: «ألهمنی» گرفتهاند. علت آن است که از متن دعا تصویر دیگری در ذهن خود پرورانیدهاند که ناچار، کلمه را از ریشۀ اصلی آن خارج کردهاند، با تصویری که در بالا از نظر خوانندگان گذشت و شکر و سپاس را با شکر و سپاس عملی تطبیق داد (اعملوا آل داود شکراً)، همان معنای پاسبانی کردن و برجا نگهداشتن مناسبت بیشتری خواهد داشت.
به هر حال، با توجه به مقام سلیمان و تطابق درخواست او با درخواست سیدالشهدا سلیمان زمانی باید مقام سیدالشهدا متناسب با مقام و حشمت سلیمانی باشد و عمل صالحی که تقدیم میکند مانند معبد سلیمان پایداری مکتب را تضمین نماید و این همه نیز در کنار سایر شواهد تأیید میکند که مصداق آیۀ کریمه جز سیدالشهدا سرور آزادگان جهان شخص دیگری نخواهد بود و عمل صالحی که منظور نظر داشته است همان حماسۀ عاشورای خونین است که مکتب اسلام را احیاء کرد به یک
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 165 حیات جاوید نه همچون معبد سلیمان که بعدها به دست دشمنان خدا ویران شد و با ویرانی معبد کیان مکتب درهم ریخت.
نکتۀ دیگری که باید مورد توجه باشد این است که حضرت سلیمان میخواست ساختمان معبد را بسیار مجلل و باشکوه بسازد و چون خائف بود که مبادا چشم بر جهان فروبندد و باز هم کار معبد ناقص بماند تقاضای مهلت و فرصت کرد تا خداوند عزت او را زنده بدارد تا کار معبد تمام شود ولی خداوند در موعد مقرر و اجل قطعی جان او را گرفت ولی جسم او را بر سرپا نگهداشت تا کار معبد پایان پذیرفت.
اما سیدالشهدا که در چهل سالگی تقاضای مهلت کرد، چرا باید تا سال شصتم و شصت و یکم مدارا کند و قیام خود را تأخیر بیندازد. علت آن است که سیدالشهدا در کنار برادرش امام مجتبی پیمان صلح را امضا کرده بود و تا معاویه در قید حیات باقی میماند باید سکوت میکرد و پابند قرار صلح میماند. لذا در دعای خود از خداوند تقاضا کرد که تا معاویه را در قید حیات برقرار میدارد، او را هم زنده بدارد تا پس از مرگ معاویه قیام حماسی خود را پیریزی نماید.
و أصلح قی ذریتی، إنی تُبت إلیک و إنّی من المسلمین.
قید «لی» در متن این درخواست و دعا صلاحیتی را تداعی میکند که تنها با سیدالشهدا مطابقت دارد زیرا صلاحیت رهبری و احراز مقام امامت فقط در نسل او برقرار شد. جملۀ بعدی که میگوید: «انی تبت الیک» توبۀ ابتدائی است که بندگان خاص خدای رحمان بدین وسیله استدعای توجه و تقرب بیشتری دارند نه آنکه توبه از گناه و خطا باشد و گرنه باید درصدر دعا قرار گیرند در پایان دعا.
* * *
در خاتمه باید متذکر شویم که اکثر مفسرین اسلامی آیۀ کریمه ناظر به فردی شاخص تلقی کردهاند گر چه در شناخت آن فرد راه دیگری پیمودهاند. این تصور کاملاً برخاسته از ظاهر آیات است که شرح آن از نظر خوانندگان گذشت. همین که میبینیم مفسرین اسلامی از شیعه و سنی تلاش کردهاند تا مصداق آیه را بیابند قاطعیت دارد که آیه را انحصاری تلقی کردهاند.
علت اینکه برخی دیگر انحصاری بودن آیه را منکر شدهاند و یا با سکوت و تأمل از کنار آن گذر کردهاند آن است که نتوانستهاند الفاظ آیه را با فرد شاخصی تطبیق بدهند و یا احادیث وارده را قابل پذیرش نمیدانستهاند. خصوصاً احادیث اهل سنت که مصداق آیه را سعد وقاص و یا خلیفۀ اول
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 166 معرفی مینماید. به هر حال کسانی که انحصاری بودن آیه را نپذیرفتهاند باید پاسخگوی اشکالاتی باشند که قبلاً طرح شد و لااقل پاسخ بدهند که آیا این یک تکلیف همگانی است که مؤمنین در چهل سالگی دعای سلیمانی را ورد زبان سازند و یا همپایه با عمل صالح او عمل صالحی انجام دهند که با ساختمان بیتالمقدس همطراز بوده باشد؟
جالب است که میبینیم امام فخر رازی با فرض و احتمال شرایط، آیه را با ابوبکر خلیفۀ اول تطبیق میدهد و از جمله میگوید: «یمکن أن یکون ابوبکر کان حمله و فصاله هذا القدر» سپس همنوا با محدثین اهل سنت ادعا میکند «إن أبابکر اسلم والداه و لم یتفق لأحد من الصحابة و المهاجرین اسلام الابوین إلا له» یعنی هیچ یک از صحابه و مهاجرین را نمییابیم که پدر و مادرش نیز ایمان آورده باشند تا مصداق «... و علی والدیَّ» قرار بگیرند جز خلیفۀ اول که پدر و مادرش هر دو ایمان آوردهاند.
آیا شما خوانندۀ عزیز تصور میکنی که امام فخر رازی و کسانی که با او همنوا شدهاند، نمیدانستهاند که این دعا در سن چهل سالگی از درگاه خدا خواستاری شده است و هر کس مصداق آیه باشد باید پدر و مادرش لااقل در سن چهل سالگی مسلمان باشند و حق نعمتی هم بر گردن او داشته باشند؟ آیا نمیدانستهاند که وقتی ابوبکر خلیفۀ اول چهل ساله بود پدر و مادرش مؤمن نبودند تا چه رسد که بر گردن او حق ولایت داشته باشند؟ پدر ابوبکر در سال هشتم هجرت ایمان آورد و در آن سال ابوبکر 59 ساله بود. مادرش أمّالخیر در سال ششم بعثت ایمان آورد و در سال ابوبکر خلیفۀ اول چهل و چهار ساله بود، پس چگونه امکان دارد که منظور آیه کریمه خلیفۀ اول باشد؟
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 167
مجموعه مقالات کنگره بین الملی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر اولصفحه 168