
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطر، صد هزاران راز گفت
میتوان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
میتوان مثل علفها حرف زد
با زبانی بیالفبا حرف زد
میتوان دربارهی هر چیز گفت
میتوان شعری خیالانگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا!
«پیش از اینها فکر میکردم خدا...»
دقت نگاه میکرد گفت: خیلی هم بد نیستند، آن بچه دیو بیچاره توی عمرش اینقدر اسباببازی ندیده است! همین موقع صدایی از حیاط به گوش آنها رسید.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 505صفحه 9