مجله کودک 499 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 499 صفحه 15

یک داستان ترسناک عباس قدیر محسنی آقا کله پوک یک روز توی پیادهرو برای خودش آرام آرام راه میرفت که یکدفعه چشمش افتاد به یک سوراخ بزرگ وسط پیادهرو. آقا کله پوک اول حسابی تعجب کرد و چند علامت سؤال بزرگ روی کلهاش سبز شدند و چرخیدند. بعد به آرامی خم شد و به سوراخ بزرگ نگاه کرد. سوراخ تاریک تاریک بود و مثل یک چاه عمیق به نظر میرسید. آقا کله پوک که خیلی کنجکاو بود و میخواست همه چیز را کشف کند، تصمیم گرفت بپرد توی سوراخ بزرگ. همین کار را هم کرد و با کله خورد ته سوراخ و مدتی مات و مبهوت از ته سوراخ به آسمان نگاه کرد و دور سرش به جای علامت سؤال ستارهها چرخیدند. بعد که حالش بهتر شد به اطرافش نگاه کرد. اول همه جا تاریک بود و کمکم چشمش به تاریکی عادت کرد و صدایی شنید. صدا مثل یک جیغ کوتاه بود و بعد هم صدای خش خش آمد. آقا کله پوک ترسید و عقب عقب رفت و سایهای را روی دیوار روبرویش دید. ماهیهای پاککننده این ماهی دراقیانوسها زندگی میکند و نوع زندگی آن انگلی است. یعنی اینکه ذرات غذای باقیمانده در پوست دهان و آبشش ماهیهای بزرگ و خاردار را خارج میکند و میخورد. این کار هم به سود ماهی خاردار است وهم به سود ماهی پاککننده

مجلات دوست کودکانمجله کودک 499صفحه 15