
فرهاد: (( خیال کرده. یه کاری بکنم که حالش جا بیاید. تا اون باشه دیگه اینقدر با جایزهاش فیس نده. فردا که توی مدرسه ببینه مشقهاش خط خورده چه حالی بهش دست میده. آخ جان حتما خانم معلمش کلی دعواش میکنه ...))
فرهود: (( شب بخیر داداش جان. میخوام برم بخوابم. میشه لطفا اینو از من قبول کنی. قابلت را نداره. مدادتراشت پیدایش ...
نیست اینو بگیر که یک بار فردا تو مدرسه لنگ نمانی.)) شب شده است. همه خوابیدهاند. بابا، مامان و فرهود. اما فرهاد بیدار است. خوابش نمیبرد. یک چیزهایی مدام توی سرش میچرخند: (( این چه کاری بود کردم؟ این همه امروز به فرهود بدی گفتم ولی هیچی به من نگفت. تازه، آخرش هم آمد و مدادتراشش را با اصرار به من داد ...
برادر خوبیه، نه؟ اما من چی؟ این چه کاری بود که کردم؟ همش اون صحنه میاد جلوی چشمم که یواشکی رفتم سر کیفش. آخه هیچکس میره مشقهای برادرشو خط بزنه؟ بابا درباره قهرمان اون فیلمه داشت چی میگفت؟ میگفت رفتار اوست که از او یک شخصیت یادم نیست چی چی میسازه.))
شب شده است و همه خوابیدهاند. اما فرهاد هنوز بیدار است. خستهاش است و خوابش میآید. اما ... از جایش بلند میشود. توی سرش هیچ فکری نیست که مدام چرخ بزند. فکرهایش را کرده است. تصمیمش را نیز گرفته است. میخواهد مشقهای خط خورده فرهود را دوباره بنویسد. فرهاد: (( فرهود جان ببخشید، جایزههایت هم مبارکت باشه. راستش مدادتراشت هم خیلی خوشرنگه.
سحابی خرچنگ شامل یک پولسار است. پولسار این سحابی جوان ترین پولساری است که تا کنون کشف شده است. این پولسار پس از متلاشی شدن یک سوپرنووا در این سحابی به سال 1054 میلادی ایجاد شده است. سرعت چرخش این پولسار 331 صدهزارم ثانیه است. اما گاهی سرعت آن کم می شود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 463صفحه 39