
گناهشان بزرگ بود، به دستور پادشاه به مجازات و کیفرهایی مثل مرگ محکوم شدند.
روزی یکی از این سرداران را پیش پادشاه بردند تا در بارهی او تصمیم بگیرد. پادشاه، وقتی داستانِ کارهای این سردار را شنید، دستور کُشتن او را صادر کرد. سردار اسیر، که خیلی از مرگ میترسید و تا آن وقت اُمید به نجات و بخشش را داشت، وقتی از بخشیده شدن نومید شد و مرگ را جلوی چشمهایش دید، از سرِ درماندگی، دست از دهان کشید و شروع کرد به دشنام دادن. او هرچه میتوانست فُحش و بد و بیراه به پادشاه گفت و به قول امروزیها دق دلش را خالی کرد. پادشاه، حرفهای سردار محکوم را میشنید، امّا نمیفهمید که او چه میگوید. به همین خاطر، رو به وزیر دست راستش که در آن جا حاضر بود، کرد و از او پرسید: «این مرد چه میگوید؟» وزیر، که مردی خوشقلب و مهربان بود و همیشه پادشاه را به صلح و آرامش دعوت میکرد، در جواب پادشاه تعظیمی کرد و گفت:
«سرورم!این مرد از کارهای گذشتهی خودش پشیمان است و عذرخواهی میکند. از شما انتظار دارد که او را ببخشید و میگوید از پادشاه بزرگوار و مهربانی مثل شما، عفو و بخشش زیباتر و شایستهتر است تا خشم و غضب! پس لطفاً از گناه من بگذرید و مرا ببخشید که یک عمر سپاسگزار شما خواهم بود!»
جو سیارات
جو یااتمسفر، مجموعهای از گازهاست که به دلیل وجود جاذبه بر اطراف یک سیاره باقی میماند. هر سیاره در منظومه شمسی دارای جو است. اما ترکیب گازهای تشکیلدهنده آنها با یکدیگر فرق میکند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 463صفحه 15