اما سجاد یک شانس آورده بود. آقای مدیر مدرسه بود. او مانده بود تا به چند کار رسیدگی کند. فقط سجاد باید شانس دیگر....
میآورد: آقای مدیر، چیزش بگیرد. اما آقای مدیر کارش که تمام شد کتش را پوشید تا در مدرسه را قفل کند و به خانه برود. غصه نخورید، در عوض سجاد یک شانس دیگر آورد و آن این بود که آقای مدیر هنگام رفتن متوجه یک کیف شد که...
آقای مدیر: «کسی اون توئه؟ کسی تو دست...»
سجاد: «اِ آقا کمک، شما نرفتین؟ کمک...»
-: «شما اون تو چه کار میکنین؟ سجاد غُربا؟ شمایی؟ شما که خداحافظی کردین و رفتین.»
سجاد: «بله آقا، خودمونیم، آقا اجازه، داشتیم میرفتیم اما بدجوری احتیاجمون شد. کمک مون کنین آقا، اینجا گیر افتادیم، در قفل شده و باز نمیشه. آقا یه بار نرید و من اینجا تنها بمونم.»
آقای مدیر: «نخیر، حسابی خراب شده، باز نمیشه. این موقع سال قفل ساز از کجا بیارم؟ بذار اول برم یه زنگ به خونه تون بزنم که الان نگرانت میشن بعدشم آچار بیارم و قفل رو بشکنم.»
آقای مدیر: «... نخیر، اصلا هیچ جای نگرانی نیست، حلاش میکنم، خیر، لزومی نداره شما بیاین، خیالتون راحت، فقط سجاد کمی دیرتر به خونه میرسه، عیدتون هم مبارک باشه...»
آقای مدیر: نخیر، گویا با آچار هم باز شدنی نیست، تو همون جا بمون تا پونزده شونزده روز دیگه که تعطیلات تمام شد یه نفر رو بیارم که بازش کنه، جایی نریها!»
آقای مدیر: «سلامی دوباره برای آقای غُربا.»
سجا:« آقا اجازه، سلام، سال نو مبارک.»
نام: درخت زبان گنجشک مانا
ویژگی کلی: ارتفاع تا 25 متر. برگها کوچک
و گلها کرم رنگ یا سفید میباشند.
محل اصلی رشد: آسیای میانه - جنوب اروپا
مجلات دوست کودکانمجله کودک 426صفحه 40