یک صحن کبوتر
جواد محقق
خسته از راه ، کنار مادر
توی ماشین پدر خوابیدم
پلکهایم که به هم افتادند
خواب یک صحن کبوتر دیدم
صبح وقتی که دو چشمم وا شد
شادمان مثل گلی خندیدم
آخر از پنجره پشت اتاق
گنبد زرد رضا را دیدم
دل من مثل کبوتر پر زد
رفت و بر شانه گلدسته نشست
اشک در چشمه چشمم جوشید
بغضم آینه شد اما نشکست
پدر آماده شد از من پرسید:
دوست داری که تو را هم ببرم؟
گفتم: آری! ولی آنجا چه کنم؟
مادرم گفت: زیارت پسرم!
نیبل
موشی به نام "نیبل" در سال 1946 در فیلمی به نامک "بی خانمان" ظاهر شد. او موشی پرخور و پردل و جرأت است که زود عصبانی می شود و آماده نبرد با تام می باشد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 421صفحه 26