فردا روز دیگریست
توماس آلوا ادیسون پس از اینکه اختراغ لامپ را کامل کرد به ثروت زیادی دست یافت. حالا دیگر شب ها را می شد با نور روشن کرد و این اتفاق مهمی در زندگی انسان بود. ادیسون با این اختراع به سن پیری هم رسیده بود. او با ثروتی که اندوخته بود آزمایشگاهی مجهز در ساختمانی بزرگ ساخته بود. تمام عشق و علاقه ادیسون به آزمایشگاهش خلاصه میشد. او هر روز در آنجا مشغول اکتشاف و اختراعی بود و از این کار لذت می برد.
تا اینکه نیمه شبی از شب ها از اداره اتنش نشانی منطقه به پسر ادیسون خبر دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد. آنها گفتند که دیگر کاری از دست مأمورین آتش نشانی ساخته نیست و فقط تلاش آنها این است که نگذارند آتش به ساختمان های دیگر سرایت کند. پسر ادیسون با خود فکر کرد که اگر این خبر را به پدر برساند، او حتما سکته خواهد کرد. پس تصمیم گرفت چیزی به ادیسون نگوید وخود به محل واقعه برود. هنگامی که پسر ادیسون به محل آتش سوزی رسید با تعجب دید که ادیسون در برابر آزمایشگاهش روی یک صندلی نشسته است وسوختن
پاهای ماما در ابتدا بزرگ و سیاه تر از امروز طراحی می شد. اما از سال 1948 و با فیلم "راکین پیر" اصلاحاتی در این زمینه انجام شد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 421صفحه 18