زیتون، امید و آفتاب
نوشته : مژگان بابا مرندی امیر محمد لاجورد
امید با همه گیاهان دوست است. او خوب می داند که هر نهال درختی است و هر درخت شاید جنگلی. پدر او زیتون پرورش می دهد و امید کمک بزرگی برای اوست.
آن روز، امید مثل همیشه، صبح زود به گلخانه رفت.
سرشاخه های ترد زیتون را کاشت .
به قلمه های زیتون سر زد.
از گلخانه بیرون رفت و به نهال ها آب داد.
سراغ نهال های بزرگتر رفت.
اما ....
اماانگار اینجا قلمه ای سرما دیده است.
نه، تو باید سال های بلند و بی شمار عمر کنی . بهار را با تمام روزهای پرشکوفه اش ببینی. و سعی کنی برای تابستان قدبکشی تا سایه ای فراهم کنی. در پاییز منتظر قصه های باران بشوی. در زمستان سپید بپوشی و خودت را زیبا تر از همیشه حس کنی.
پدر: « این دیگر به درد نمی خورد.»
امید: «اما پدر .....» - : «تلاشت را برای قلمه های زنده بگذار....
نام اسب : نانیوس
ویژگی کلی : اسبی آرام و راحت برای سوار کاری است پاهای بلندوسری کشیده دارد.
رنگ : مشکی ، قهوه ای تیره ، گاهی علامت سفیدی روی سر یا پای عقبی دارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 418صفحه 36