جارو و خاک انداز را به پستو ببرد.
جارو و خاک انداز گوشه مهتابی نشسته بودند و به ننه نرگس که آرام آرام نفس می کشید نگاه می کردند. جارو می خواست کف پای ننه نرگس را قلقلک بدهد تا بیدار شود و او را به پستو ببرد، اما دلش نیامد.
خاک انداز می خواست سرش را ترق تورق به نرده های مهتابی بزند تا ننه نرگس بیدار شود و او را به پستو ببرد، او هم دلش نیامد.
جارو با ناراحتی گفت:" خاک انداز جان حالا چکار کنیم؟"
خاک انداز گفت:" نمی دانم جاروخانم! ای کاش ننه نرگس در اتاق و پستو را چفت و قفل نکرده بود."
جارو خمیازه ای کشید و می گفت:" من که خیلی خسته هستم. آنقدر خوابم می آید که نگو!"
خاک انداز هم خمیازه ای کشید و گفت:" من که خیلی خسته هستم آنقدر خوابم می آید که نگو!"
خاک انداز هم خمیازه ای کشیدو گفت:" من هم خوابم می آید. بهتر است همین جا بخوابیم. چون ننه نرگس تا صبح بیدار نمی شود."
1. ایوان
قسمتی از داستان "چه اسم قشنگی" ستاره ! بود که خواندید، داستان کامل را در کتاب به بهای 290 تومان چاپ و منتشر شده دنبال کنید و بخوانید.
نام: ریکاردو کاروالیو
سن: 32 ساله
ملیت " پرتغال
باشگاه قبلی: آلورکا
باشگاه فعلی: چلسی
مجلات دوست کودکانمجله کودک 412صفحه 35