
قصهی پیامبر (حضرت یوسف (ع) - قسمت اول)
برادرانِ حسود مجید ملامحمدی
پدر موهای نرم و سیاه یوسف را نوازش کرد. موهایی که بر روی
شانههایش رها بودند. یوسف گفت: «پدر، من دیشب یک خوابِ
عجیب دیدم!»
یوسف گفت:«من خواب دیدم که در جایی بودم، بعد یازده
ستاره و خورشید و ماه، در برابرم سجده کردند!»
گل خنده از روی لبهای یعقوب پر کشید. او که معنی خواب
یوسف را میدانست با ناراحتی گفت:«پسرم، خوابِ خودت را
برای برادرانت تعریف نکن، چون برای تو نقشه ی بدی می
کشند. شیطان دشمن ما انسانهاست...»
یکی از زنهای حنانه که صدای آن دو را شنیده بود. آهسته به
حیاط رفت. شوهرش داشت به اسبان علوفه میداد، آرام کنار
او رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد.
آن مرد که برادر بزرگ تر یوسف بود، با ناراحتی گفت:«پدر،
برادرِ ناتنی ما یوسف را خیلی لوس کرده است.»
زن خندید و آرام گفت:«هرچه باشد یوسف از همه ی شما برای
پدر زیباتر و عزیزتر است!»
برادر بزرگتر با ناراحتی جواب داد:«باید برای یوسف فکری کنیم،
ما نباید او را رها کنیم!»
یوسف و بنیامین دو برادر از یک مادر بودند. اسم مادرشان «راحله»
بود. اما آن ده برادر دیگر از مادرهای جداگانه بودند. یوسف نُه سال
داشت و بنیامین هفت سال.
روز بعد برادرها توی اتاق «یهودا» جمع شدند. یهودا گفت:«لابد به
خاطر این که یوسف زیباست و حرفهای قشنگی میزند، پدرمان
او را بیشتر دوست دارد. درست است؟!»
«جاد» یک مشت نخود پُخته در دهان خود ریخت، آن ها را تندتند
جوید و گفت:«من میگویم، یوسف را ببریم به جنگلهای دور، بعد او
را رها کنیم و بیاییم.»
لباس:
بارسلونا تا کنون تنها تیمی است که اجازه نداده از لباس و نام و عنوانش به عنوان
تبلیغات استفاده شود. فقط از سال 2006 میلادی به مدت 5 سال قراردادی با
سازمان یونیسف دارد تا از نشانه ی این سازمان فرهنگی برای کارهای خیریه
استفاده کند. لباس اول این تیم به رنگ آبی و اناری معروف است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 356صفحه 8