مجله کودک 356 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 356 صفحه 8

قصه­ی پیامبر (حضرت یوسف (ع) - قسمت اول) برادرانِ حسود مجید ملامحمدی پدر موهای نرم و سیاه یوسف را نوازش کرد. موهایی که بر روی شانه­هایش رها بودند. یوسف گفت: «پدر، من دیشب یک خوابِ عجیب دیدم!» یوسف گفت:«من خواب دیدم که در جایی بودم، بعد یازده ستاره و خورشید و ماه، در برابرم سجده کردند!» گل خنده از روی لب­های یعقوب پر کشید. او که معنی خواب یوسف را می­دانست با ناراحتی گفت:«پسرم، خوابِ خودت را برای برادرانت تعریف نکن، چون برای تو نقشه ی بدی می کشند. شیطان دشمن ما انسانهاست...» یکی از زن­های حنانه که صدای آن دو را شنیده بود. آهسته به حیاط رفت. شوهرش داشت به اسبان علوفه می­داد، آرام کنار او رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. آن مرد که برادر بزرگ تر یوسف بود، با ناراحتی گفت:«پدر، برادرِ ناتنی ما یوسف را خیلی لوس کرده است.» زن خندید و آرام گفت:«هرچه باشد یوسف از همه ی شما برای پدر زیباتر و عزیزتر است!» برادر بزرگ­تر با ناراحتی جواب داد:«باید برای یوسف فکری کنیم، ما نباید او را رها کنیم!» یوسف و بنیامین دو برادر از یک مادر بودند. اسم مادرشان «راحله» بود. اما آن ده برادر دیگر از مادرهای جداگانه بودند. یوسف نُه سال داشت و بنیامین هفت سال. روز بعد برادرها توی اتاق «یهودا» جمع شدند. یهودا گفت:«لابد به خاطر این که یوسف زیباست و حرف­های قشنگی می­زند، پدرمان او را بیشتر دوست دارد. درست است؟!» «جاد» یک مشت نخود پُخته در دهان خود ریخت، آن ها را تندتند جوید و گفت:«من می­گویم، یوسف را ببریم به جنگل­های دور، بعد او را رها کنیم و بیاییم.» لباس: بارسلونا تا کنون تنها تیمی است که اجازه نداده از لباس و نام و عنوانش به عنوان تبلیغات استفاده شود. فقط از سال 2006 میلادی به مدت 5 سال قراردادی با سازمان یونیسف دارد تا از نشانه ی این سازمان فرهنگی برای کارهای خیریه استفاده کند. لباس اول این تیم به رنگ آبی و اناری معروف است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 356صفحه 8