
به من نگاه میکند. حرفهای هم را نمیفهمیم. اما انگار
میفهمیم. سوالهای مرا جواب نمیدهد، اما انگار با نگاهاش
جوابم را میدهد. در چشمهای او چیزی است که نمیدانم چیست،
اما میدانم که بالاخره یک چیزی هست. به نظر، خیلی عاقلانه
دنیا را نگاه میکند، و انگار چیزهایی را میبیند که من نمیبینم، و
چیزهایی میداند که من نمیدانم...
آدمها برای بهتر زیستن،گاهی مجبورند تغییرات زیادی به
محیط پیرامون خود بدهند. از شرایط دشوار زیست محیطی مانند
خشکسالیهای اخیر کشورمان که بگذریم تغییراتی که ما
سماجت من در دوستی با او بیثمر نبود. حالا با هم دوست
بودیم. نزدیک هم بودیم، آنقدر که میتوانستم از فاصله یک وجبی
از او عکس بگیرم.
از راه دوری آمده است. سفری طولانی برای زندگی. از یک سرِ
دنیا تا یک سر دیگر از دنیا. مثلا از دشتهای سیبری تا تالاب
بختگان. به دنبال روزیاش سر در آبگیرهای کم عمق فرو میبرد.
باید زندگی سختی داشته باشد...
خسته نیستی؟ از زندگیات راضی هستی؟ مگر در این شورآبها
چیز خوشمزهای پیدا میشود؟...
پس از اینکه نام باشگاه در سال 1929 به «آمبروسیانا»
تغییر پیدا کرد، رنگ لباس نیز سفید شد و بر روی پیراهن
علامت صلیب نقش بست
.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 355صفحه 11