فرشته ها
برق ما رفته بود و ما آن قدر گرممان بود که پنجره ها را باز کرده بودیم. همسایه ی طبقه ی بالای ما سفره ی پر از نان و برنجش را از پنجره بیرون تکاند و همه ی خرده غذاها و خرده نان ها را ریخت توی خانه ی ما.
مادرم خیلی ناراحت شد. او تازه همه جا را تمیز کرده بود. مادرم گفت:« این کار همسایه گناه است!» گفتم:« آن ها حتماً می خواستند برای پرنده ها غذا بریزند. شما خودتان گفتید که غذا دادن به پرنده ها کار خوبی است.» پدرم گفت:« بعضی وقت ها، ما می خواهیم کار خوب بکنیم. اما با یک اشتباه باعث ناراحتی دیگران می شویم. یک بار امام در یکی از سخنرانی هایشان می گفتند که اگر می خواهید مراسم دعا برگزار کنید، بلند گوها را بیرون نگذارید، مبادا صدای شما باعث شود بیماری نتواند استراحت کند یا خسته ای که از کار به خانه برگشته است نتواند بخوابد. اما تاکید داشتند حتی وقتی دعا می کنید مراقب باشید مزاحم دیگران نشوید. همسایه ی ما اگر قبل از تکاندن سفره اش اول پایین را نگاه می کرد و می دید که پنجره ی ما باز است، خانه ی ما را کثیف نمی کرد.»
مادرم می خواست خرده نان ها را جمع کند که من و پدرم به او گفتیم خودمان این کار را می کنیم. من و پدرم خانه را دوباره تمیز کردیم تا مادر باز هم خوش حال باشد و بخندد. کاش همسایه ی ما بداندکه بعضی از کارهای خوب با یک اشتباه می تواند گناه بشود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 297صفحه 8