هدیه
مرجان کشاورزی آزاد
روزی حضرت محمد (ص) در خانه بودند که کسی در زد. پیامبر در را باز کرند و مردی را دیدند که کوزه ای پر از عسل در دست دارد. پیامبر با خوش رویی با مرد احوالپرسی کردند. مرد کوزه را به پیامبر داد و گفت:« کسی در راه مرا دید و از من خواستکه این کوزه ی عسل را برای شما بیاورم.»
پیامبر پرسیدند:« کسی که عسل را داد اسمش را نگفت؟»
مرد گفت:« نه چیزی به من نگفت»
پیامبر کوزه ی عسل را گرفتند و از مرد تشکر کردند. کمی گذشت دوباره، صدای در آمد. کسی به در می کوبید. پیامبر رفتند و در را باز کردند. مردی پشت در بودکه با دیدن پیامبر سلام داد. لبخندی زد و گفت:« آمده ام تا پول عسل را بگیرم!»
حضرت محمد (ص) با تعجب پرسیدند:« مگر کوزه ی عسل هدیه نبود؟» مرد گفت:« نه!» پیامبر گفتند:« پس چرا آن را برای من فرستادی؟» مرد گفت:« چون می خواستم هر طور شده شما آن را از من بخرید!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 294صفحه 4