پدر من...
پدر من باغبان است.
او در یک باغ میوه کار میکند.
خانهی ما در گوشهی آن باغ است. پدرم هر روز به درختها آب میدهد و از آنها مراقبت میکند. من همیشه در باغ بازی میکنم بعضی وقتها هم به پدرم کمک میکنم و با هم درختهای باغ را آب میدهیم.
وقتی میوههای باغ میرسند، پدرم آنها را میچیند در جعبههای مخصوص میریزد. آن وقت صاحب باغ میآید و جعبههای پر از میوه را به بازار میبرد تا آنها را بفروشد.
پدرم هیچ وقت میوههای بالای درخت را نمیچیند.
او میگوید: «میوههایی که روی شاخههای بالای درخت آمدهاند، سهم پرندههای باغ هستند.»
بعضی وقتها پدرم مرا روی دوشش میگذارد، آن وقت من مثل پرندهها میوههای بالای درخت را میچینم!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 244صفحه 22