با اجازهی خدا
محمد حسن حسینی
دانه در دل زمین
بیصدا نشسته بود
تنگ بود جای او
خسته بود و خسته بود
با اجازهی خدا
داد یک تکان به خود
خاک را کنار زد
یک گیاه سبز شد
برگهای خویش را
رو به آسمان گرفت
از خدای مهربان
روشنی و جان گرفت
با پرنده دوست شد
با نسیم دست داد
در بهار، باغ شد
شاد شاد شاد شاد
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 409صفحه 10