خفاش سنجاب گردو
گردو
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود.
یک روز پنج تا پیدا کرد و تصمیم گرفت آنها را به لانهاش ببرد. ، یک را با دست راست برداشت و یک را هم با دست چپ. سه تا روی زمین ماند. بالای درخت بود که را دید و گفت:«وای ...! چهقدر داری! یکی را به من میدهی؟» گفت:«بیا و یکی را بردار.» پر زد و پایین آمد و یک را برداشت. حالا دو تا توی دست های بود و دو
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 405صفحه 20