ناصر کشاورز
سیب
گرفتم سیبی از مامان
که شکل قلب آدم بود
ولی خیلی بزرگ و چاق
تمام آن زیادم بود
به او گفتم که« سیبم را،
بیا نصفش بکن لطفا
به یاد دوستم هستم،
که بازی میکند با من
دلم میخواهد از سیبم
برای او نگه دارم.»
به من لبخند زد مامان
خوشش آمد از این کارم
بله آن روز سیب من
دو قسمت شد، ولی با پوست
چه زیبا بود در دستم
کنارهم، دو قلب دوست
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 405صفحه 10