چیز هم دل شکسته اش بود که یک جایی همان دور و بر افتاده بود. گوساله هول هولکی برگشت و دوید طرف کره الاغ ها. دوباره محکم خورد به لاک پشت پیر و او را چپه کرد. حالا لاک پشت لاکش رو به آسمان بود و دست و پا و شکمش رو به زمین. خیلی هم خوش حال بود!
گوساله بدو بدو رفت پیش کره الاغ ها. کره الاغ ها رفته بودند، اما به جای آن ها یک پینه دوز نشسته بود و داشت دل شکسته ی گوساله را می دوخت. پینه دوز دوز و دوز و دوز دل گوساله را دوخت و آن را به گوساله داد. گوساله هم دلش را گذاشت سر جایش و خوش حال و خندان از آن جا رفت.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 381صفحه 6