زمین از همه جای دنیا گرم تر است!" خرسی گفت:" خوراکی می خورید؟! حرف می زنید و می خندید؟! وای! چه خوب! من هم با شما به زیر زمین می آیم. اما اول باید از مادرم اجازه بگیرم. صبر کن تا برگردم! خرسی این را گفت و به طرف خانه دوید. مادر توی خانه منتظر او بود. خرسی همین که مادرش رادید گفت:" امروز پرستو را دیدم که به سرزمین های گرم می رفت، لاک پشت می خواست تمام زمستان را زیر آب های گرم دریاچه ...
او هنوز همه ی ماجرا را برای مادرش تعریف نکرده بود که خمیازه ای کشید و به خواب رفت. مثل همه ی خرس ها! اما خرسی ، در خواب به سرزمین های گرم سفر کرد. با لاک پشت زیر آب های دریاچه رفت و با موش های کور خوراکی خورد و حرف زد و خندید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 361صفحه 6