رفتگر
اسدالله شعبانی
غنچهی صبح وا می شه
رفتگر از خواب پا می شه
با چهرهی خندون و شاد
از خونه اش بیرون می آد
گل ها سلامش میکنند
و احترامش میکنند
یک حلزون، تپل ، مپل
سر می خوره از روی گل
پشت سرش یه برگ لیز
تمیز میشه، خیلی تمیز
می پوشه یک لباس کار
می خنده مانند انار
هی گل ها رو بو می کنه
زمین رو جارو می کنه
از برگ خشک و گرد و خاک
کوچه ها رو پاک می کنه
می کنه جوها رو تمیز
از آشغال درشت و ریز
کاج و چنار و نارون
درخت تو ، درخت من
با دست او آب می نوشن
یه پیرهن نو می پوشن
با زحمت رفتگرا
تمیز می شه دنیای ما
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 358صفحه 10