خانه
مرجان کشاورزی آزاد
یکی بود، یکی نبود. خانه ای بود که چهار تا دیوار داشت. یک پنجره، یک پله و یک سقف قشنگ. یک روز پله گفت:" اگر من نبودم، هیچ کس نمی توانست وارد خانه شود برای همین هم من از همه مهم تر هستم." در خندید و گفت:" من از همه مهم تر هستم چون اگر من نباشم، هیچ کس نمی تواند از این دیوراها رد بشود و توی خانه برود." دیوارهای خانه که حرف های در را شنیدند، گفتند:" اگر ما دیوارها نباشیم که اصلا خانه ای درست نمی شود. این ما هستیم که خانه را می سازیم. پس ما مهم تریم." پنجره آهی کشید و گفت:" شما نمی دانید اگر من نباشم، هیچ نوری به خانه نمی رسد و همه جا تاریک می شود. کار من از همه مهم تر است . پس خودم از همه مهم تر هستم. سقف خانه فریاد زد :" شما نمی دانید که اگر من این بالا نباشم و جلوی باد و باران و آفتاب داغ را نگیرم ، این خانه خراب می شود؟ من از همه ی شما مهم تر هستم چون سقف خانه ام ." پله گفت:" من مهم تر
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 353صفحه 4