شنید. این صدای مادرش بود که پتو را روی او می کشید و می گفت:" باز هم موقع خواب پتویت را کنار زدی؟ عزیز من!؟"
سوسکی چشم هایش را باز کرد. او توی خانه بود. پیش مادرش. زیر پتوی گرم و نرم! وای که چه خواب سردی دیده بود! وای که حالا چه قدر همه چیز خوب و خوش و گرم بود!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 344صفحه 6