فرشته ها
امروز باران آمد. برگ ها خیس شدند. زمین خیس شد و باغچهی جلوی خانهی ما هم پر از آب شد. مادرم گفت:" خدا را شکر." پرسیدم:" باران خوب است؟" مادرم گفت:" باران خیلی خوب است. وقتی باران میبارد، درخت ها و گل ها تشنه نمی مانند. و زمین زیبا میشود و پرنده ها از شادی آواز میخوانند." دو تا کلاغ روی شاخهی درخت نشسته بودند و قار قار میکردند. مادرم گفت:" نگاه کن! حتی کلاغ ها هم شاد هستند و این طوری از خدا تشکر میکنند." گفت:" مثل شما که خدا را شکر کردید؟" مادرم گفت:" باران هدیهی خداوند است. شکر کردن خدا، یعنی تشکر از او. تشکر برای باران. برای درخت ، برای آسمان و برای همهی چیزهایی که آفریده است." آن روز من هم مثل مادرم خدا را شکر کردم. خدا خوش حال بودو وقتی خدا خوش حال است انگار همه چیز قشنگتر است.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 335صفحه 8