تمساح
گورخر
اسب ابی
گاو
جوجه تیغی
با معرفی شخصیت های داستان به کودک ، از او بخواهید در خواندن داستان شما را همراهی کند .
از هیچ چیز نترس
یکی بود ، یکی نبود . غیراز خدا هیچ کس نبود .
یک روز پیش رفت و گفت : «یک بزرگ به آبگیر آمده است و من می ترسم برای آب خوردن بروم .» گفت : «من با تو می آیم . وقتی که با من هستی ، از هیچ چیز نترس !» و به طرف آبگیر رفتند . اما همین که چشمش به دندان های تیز افتاد ، ترسید و گفت : « وای ! چه بزرگی ! بهتر است برویم و کمک بیاوریم .» و پیش رفتند و گفتند : «یک بزرگ به آبگیر آمده ، ما نمی توانیم برای آب خوردن برویم !» خندیدند و گفت : «من
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 278صفحه 18