مجله خردسال 262 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 262 صفحه 4

نقاشی عجیب منگوله مو فروزنده خداجو منگوله­مو یک دختر کوچولوی مو فرفری است .او نقاشی کشیدن را خیلی دوست دارد.یک روز منگوله­مو یک جوجه­ی زرد و تپل کشید.جوجه خیلی چاق بود و شکم خیلی بزرگی داشت.منگوله­مو از نقاشی خودش،خنده­اش گرفت .بعد چند تا گل قشنگ دور وبر جوجه نقاشی کرد .اما جوجه تند و تند گل­ها را نوک زد و خورد.منگوله مو یک عالمه سبزه و یک درخت کشید. جوجه سبزه­ها را هم خورد. منگوله مو ،پیش خودش فکر کرد: «شاید جوجه همبازی ندارد، برای همین فقط فکر به خوردن است.» آن­وقت یک جوجه­ی دیگر کشید. اما این یکی خیلی لاغر و کوچولو از آب در آمد! جوجه لاغر ه به جوجه­ی شکم گنده نگاه کرد و ا...ی! چه قدر بزرگ بود! یک دفعه جوجـه لاغر دوید و پشت درخت قایم شد.ار ترس می­لرزید.منگوله مو دلش سوخت. تند و تند جوجه لاغر را پاک کرد.جوجه تپلو همان طور وسط کاغذ ایستاده بود وبه او نگاه کرد.منگوله مو خندید و گفت:«تو یک جوجه­ی پر درد سر هستی. اما باز هم دوستت دارم! حالا یک چیزی می­کشم تا حسابی سرگرم شوی.» بعد یک چشمه کشید. جوجه پرید توی چشمه، سرش را کرد زیر آب. منگوله مو داد زد:«آهای! داری چه کار می­کنی ؟» جوجـه سـرش را بیـرون آورد.توی نوکش یک کرم بود.جوجه آن را هم بالا انداخت و قورت قورت آب چشمه را بالا کشید منگوله مو ترسید که شکم جوجه بترکد،برای همین هم بقیه­ی چشمه را پاک کرد. جوجه گفت: «جیک جیک جیک» منگوله­مو پرسید: «یعنی هنوز هم گرسنه­ای؟!» جوجه گفت: «جیک!»منگوله به اندازه­ی یک کوه دانه

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 262صفحه 4