نقاشی عجیب منگوله مو
فروزنده خداجو
منگولهمو یک دختر کوچولوی مو فرفری است .او نقاشی کشیدن را خیلی دوست دارد.یک روز منگولهمو یک جوجهی زرد و تپل کشید.جوجه خیلی چاق بود و شکم خیلی بزرگی داشت.منگولهمو از نقاشی خودش،خندهاش گرفت .بعد چند تا گل قشنگ دور وبر جوجه نقاشی کرد .اما جوجه تند و تند گلها را نوک زد و خورد.منگوله مو یک عالمه سبزه و یک درخت کشید. جوجه سبزهها را هم خورد. منگوله مو ،پیش خودش فکر کرد: «شاید جوجه همبازی ندارد، برای همین فقط فکر به خوردن است.» آنوقت یک جوجهی دیگر کشید. اما این یکی خیلی لاغر و کوچولو از آب در آمد! جوجه لاغر ه به جوجهی شکم گنده نگاه کرد و ا...ی! چه قدر بزرگ بود! یک دفعه جوجـه لاغر دوید و پشت درخت قایم شد.ار ترس میلرزید.منگوله مو دلش سوخت. تند و تند جوجه لاغر را پاک کرد.جوجه تپلو همان طور وسط کاغذ ایستاده بود وبه او نگاه کرد.منگوله مو خندید و گفت:«تو یک جوجهی پر درد سر هستی. اما باز هم دوستت دارم! حالا یک چیزی میکشم تا حسابی سرگرم شوی.» بعد یک چشمه کشید. جوجه پرید توی چشمه، سرش را کرد زیر آب. منگوله مو داد زد:«آهای! داری چه کار میکنی ؟» جوجـه سـرش را بیـرون آورد.توی نوکش یک کرم بود.جوجه آن را هم بالا انداخت و قورت قورت آب چشمه را بالا کشید منگوله مو ترسید که شکم جوجه بترکد،برای همین هم بقیهی چشمه را پاک کرد. جوجه گفت: «جیک جیک جیک» منگولهمو پرسید: «یعنی هنوز هم گرسنهای؟!» جوجه گفت: «جیک!»منگوله به اندازهی یک کوه دانه
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 262صفحه 4