کرد که اگر کسی تخممرغ لازم داشته باشد، او در این روز قشنگ و آفتابی گرسنه خواهد ماند! خرگوش در را باز کرد. سنجاب بود، با یک کیک بزرگ و خوشمزه! سنجاب گفت: «تو برای درست کردن کیک سیب به من سیب دادی. پس بهتر است آن را با هم بخوریم!» خرگوش خوشحال شد.
همین موقع موش از راه رسید با یک ظرف پر از مربا. موش گفت: «تو برای درست کردن مربا به من شکر دادی. پس بهتر است آن را با
هم بخوریم.» خرگوش خیلی خوشحال شد.
میمون هم آمد. با یک عالمه کلوچه. میمون گفت: «تو برای درست کردن کلوچهها، به من آرد دادی.
پس بهتر است آن را با هم بخوریم.»
خرگوش، خیلی خیلی خوشحال شد.
آن روز قشنگ و آفتابی، خرگوش و
سنجاب و میمون، هم کیک خوردند، هم
مربا، هم کوچه و هم تخم مرغ!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 249صفحه 7