گفت :«ولی من چه کمکی میتوانم به تو بکنم. حیف که کم زورم و گرنه تو را میکشیدم
بیرون .» خرگوش که کم مانده بود گریهاش بگیرد گفت:«اگر نمیتوانی کمک کنی پس برو
کنار بگذار هوا بیاید.» کلاغ گفت:«مگر توی گودال هوا کم است ؟»
همین موقع زرافه از راه رسید و فهمید که خرگوش توی گودال
افتاده است. کلاغ به او گفت:«برو کنار بگذار هوا بیاید! توی
گودال هوا نیست که خرگوش نفس بکشد.»
خرگوش از توی گودال گفت:«نه آقای
زرافه، نرو .... کمک کن بیایم بیرون.»
زرافه گردن دراز، سرش را توی گودال
کرد.خرگوش گردن زرافه را محکم گرفت و از توی گودال بیرون آمد.
کلاغ پرسید:«حالت خوب است ؟» سنجاب پرسید:«هنوز زندهای ؟»
قورباغه گفت:«اگر زودتر بیرون نیامده بودی آنجا خفه میشدی!»
کلاغ گفت:«بله! چون توی گودال هوا کم است!»
زرافه و خرگوش به هم نگاه کردند و هر دو خندیدند !
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 231صفحه 6