برای همین هم همه دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که کلاغ هر روز یک جا بنشیند و خبرها را بگوید.
فریاد نزند و مزاحم دیگران نشود. هر کس میخواهد خبرها را گوش کند، پیش کلاغ برود و خبرها را بشنود. اینطوری شد که نوک کلاغ را باز کردند.
کلاغ، هر روز روی درخت گردویی مینشست و خبرهایی را که باد برایش آورده بود میگفت.
حیوانات جنگل هم هر وقت فرصت میکردند، به سراغ او میرفتند و به خبرهایش گوش میکردند.
جوجه پرستوها راحت میخوابیدند، پروانهها روی گلها بازی میکردند و قورباغهها از صدای «قار،قار» کلاغ عصبانی نمیشدند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 189صفحه 6