![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/189/189_6.jpg)
نزدیک غروب، فرشته کوچولو به آسمان نگاه کردو گفت: «دیر شده! باید برگردم.»
او از دوستانش خداحافظی کرد و رفت به آسمان.
وقتی فرشته کوچولو به آسمان رسید، باران کم کم بارید و آنجا مثل بهشت زیبا و خوشبو شد.
شب، فرشته کوچولو خیلی زود خوابید.
چون باید صبح زود از خواب بیدار میشد.
به یک جای جدید میرفت.
دوستان جدیدی پیدا می کردو فصل قشنگ بهار را به آن جا میبرد، تا یک گوشهی دیگر از زمین مثل بهشت زیباو خوشبو شود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 82صفحه 6