![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/188/188_18.jpg)
قبول کرد و یک گذاشت توی دهانش. اما پوست خیلی سفت بود.
گفت: «نه. نه تو را نمیخورم تو خیلی سفت هستی!»
رفت و رفت تا به رسید. مشغول خوردن بود.
گفت:« ! آماده باش میخواهم تو را بخورم.»
با این که خیلی ترسیده بود گفت: «من مزهی میدهم، اول کمی بخور، اگر خوشت آمد بعد مرا بخور!»
قبول کرد و چند تا برداشت و به دهانش گذاشت.
اما از مزهی آن اصلاً خوشش نیامد و گفت: «نه نه. تو را نمیخورم. تو اصلاً خوشمزه نیستی!» رفت و رفت تا به رسید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 81صفحه 18