![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/188/188_6.jpg)
اما باد که دست خودش نبود. گاهی تند میشد، گاهی کند و آرام و حالا که آرام شده بود نمیتـوانست فرفره را بالا ببرد.
برای همین هم به طرف زمین آمد و آقـا کـوچولو و فرفرهی بزرگش را جایی دور از خـانهی آقـا کوچولو روی زمین گذاشت.
آقا کوچولو از پروازی که کرده بود خیلی خوشحال بود. او گفت:
«چه سفر کوتاهی بود. این دفعه یک فرفرهی خیلیخیلیخیلیخیلی بزرگ درست میکنم تا مدت بیشتری توی هوا بمانم!»
باد که از آنجا رد میشد گفت: «اما برای پرواز، به یک باد خیلی خیلیخیلیخیلی بـزرگ و قـوی هم احتیاج داری!»
آقا کوچولو حرفهای باد را نفهمید. بلند شد و با فرفرهی بزرگش به طرف خانهاش به راه افتاد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 81صفحه 6