کوچولو گفت: «من هم کمک کنم؟» مادر جواب داد: «تو هم کمک کن.» مادر با ، را برید. بعد را از سوزن رد کرد، با ، را برید و را دوخت.
کوچولو خیلی دلش میخواست بداند مادر میخواهد چی درست کند. مادر گفت: «خوب دقت کن و بگو من چه چیزی درست میکنم؟ حالا دو تا به من بده.»
کوچولو ها را به مادر داد. مادر با و سوزن ها را دوخت و اضافه را با برید. بعد به کوچولو گفت: «حالا را به من بده.» کوچولو را به مادر داد. مادر با ، را تکه تکه کرد و آنها را به ای که بریده بود دوخت.
کوچولو هنوز نمیدانست مادر میخواهد چی درست بکند.
مادر گفت: «حالا را به من بده.» کوچولو را به مادر داد.
مادر تکههای را توی چیزی که دوخته بود فرو کرد.
کوچولو فریاد زد: «فهمیدم مادرجان! این یک عروسک است! ها چشمهای او هستند و هم
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 78صفحه 18