مجله خردسال 53 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 53 صفحه 19

. خنده و بازی تمام شد. همه بی­حوصله روی زمین نشستند. که بالای درخت بود. را دید و گفت: «ناراحت نباشید. پشت بوته­های تمشک افتاد. من از این بالا آن را می­بینم.» خوشحال شد. بالا و پایین پرید. میو میو کرد و دمش را تکــان داد و رفت تــا را بیاورد. وقتی با برگشت. منتظر نشست تا دوباره بازی­آن­ها را تماشا­کند. اما و و و دور هم جمع شدند و با هم پچ پچ کردند. بعد گفت: « عزیز! با ما بازی می­کنی؟» با تعجب پرسید: «چه طوری؟» گفت: «من و ، یک تیم می­شویم. و هم یک تیم. تو هم داور ما باش! این طوری همه با هم بازی می­کنیم.» خیلی خوشحال شد و گفت: «و همه با هم می­خندیم!» بازی شروع شد و صدای خنده و شادی و و و و در همه­ی جنگل و مزرعه پیچید. حالا آن­ها با هم می­خندیدند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 53صفحه 19