سه قطعه شعر از امیر عاملی
اشک فرشتگان
ما را دلی است کز تو بریدن نمی توان
چشمی است کو به غیر تو دیدن نمی توان
ما را کرست گوش شنید فراق یار
کوریم و جز جمال تو دیدن نمی توان
ای شوق پر گشودن مرغان غم،بیا
بی بال و پر زدام پریدن نمی توان
باز آ که ما لوای بلند قیام را
بر دوش خسته باز کشیدن نمی توان
اشگ فرشتگان ز فراقت شنیده ایم
اما تو را به خاک شنیدن نمی توان
رفتی و بعد از این به نی و نای زندگی
نیمی نفس ز شور دمیدن نمی توان
شکر خدا که قلب امیرت هنوز هم
جز در هوای وصل تپیدن نمی توان