من! همه پایین را نگاه کنند سرشان گیج میرود؛ تو بالا را نگاه کنی سرت گیج میرود؟ به به! و خندید. کرم غلت خورد و رفت پایین برگهای کاهو و دوباره بالا آمد و گفت: وای چقدر مزه دارد!
کرم از زمانی که خیلی کوچک بود؛ از زمانی که بیشترِ کاهو توی خاک بود و کَمش بیرون؛ لابلای برگهای کوچک و ریز کاهو غلت میخورد و میخوابید و بعد میرفت روی خاک و گِلها، بازی میکرد و پیچ و واپیچ میخورد دور وبر کاهو را هم خوب سوراخ سوراخ کرده بود تا ریشهی کاهو بتواند خوب نفس بکشد. خاک زیرِ ریشه را هم خوب شخم زده بود. میرفت تا ته ته خاک و گِل تا مواد خاک زودتر به کاهو برسند. کاهو از کارهای کرم خیلی خوشش میآمد. کرم دوست مهربان و باوفایی برای او یک بود. یک روز کاهو با خودش گفت: اگر حرفم را واضح و درست و حسابی و روشن به او نزنم چه میشود؟ وقتش رسیده که با او جدی صحبت کنم! کاهو به کرم گفت: دوست من زمان دار دمیگذرد. بالا را نگاه کن.
کرم هم گفت: بالا؟ بالا دیگر کجاست؟
کاهو گفت: اینجا! اینجا! قد من را نگاه کن!
کرم گفت: قد تو؟ قد تو کجاست؟ هان؟ کجا را نگاه کنم! من که حرفهای تو را
طاووس، شنوایی و بینایی قوی و حساسی دارد. آنها به سرعت خطر را تشخیص میدهند و سپس با سرو صدا، سایر پرندگان و حیوانات را از خطر آگاه میسازند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 443صفحه 15