نویسنده: مجید شفیعی
کِرمِ کاهو
کرم کوچولو، حسابی به دوستش کاهو، وابسته شده بود. به او خیلی علاقه داشت به او عادت کرده بود. میرفت لای برگهای تو در توی کاهو میخوابید؛ لیز میخورد؛ راه میرفت و وسط برگها غلت و واغلت میخورد. کاهو هم از کرم خوشش میآمد. کمی هم به او وابسته شده بود. ولی نه به اندازهی کرم کوچولو!
همیشه به او میگفت: دوست من! مواظب باش همه چیز تغییر میکند.
کرم کوچک زیاد از این حرف کاهو سر درنمیآورد. یک روز کاهو به او گفت: دوست من کرم عزیز! بالا را نگاه کن! ببین من چقدر قد بلند شدم. دارم همینطور قد میکشم.
کرم متوجه این حرف او هم نشد. اصلاً او نمیتوانست بالا را نگاه کند.
کرم گفت: سرم گیج میرود. نمیتوانم بالا را نگاه کنم.
کاهو خندید و گفت: عجب کرمِ شیرینی هستی دوست
طاووس نر برای جلب توجه طاووس ماده، پشت خود را به او میکند. سپس با یک حرکت ناگهانی پرهای زیبای خود را میگشاید. برخی دانشمندان عقیده دارند که این حرکت طاووس نر، از روی خجالت انجام میشود!
مجلات دوست کودکانمجله کودک 443صفحه 14