سرفه میکرد و اشک میریخت، به گناه خودش اقرار
کرد. او با ناله و زاری از قاضی میخواست که از گناه
او و پسرش بگذرد و آنها را ببخشد. در این حال،
زیرک با شرم و خجالت سرش را به زیر انداخته بود و
جرأت هیچ حرکتی را نداشت. قاضی، رو به زیرک کرد
و با خشم گفت: «ای جوانِ بیرحم و مروّت!چه طور
دلت راضی شد که با پدر پیرت این معامله را بکنی؟
... واقعاً تو شایستۀ کیفر و تنبیه بزرگی هستی. فقط
به احترام خواهش پدر پیرت از گناه تو میگذرم و تو
را میبخشم. ولی بدان که هیچ سهمی در آن گنج
نداری و سهم تو به مردم فقیر و مستمند میرسد. تو
فقط وظیفه داری که از پدر پیر و بیمارت،که قربانی
حرص و طمع و خودخواهی تو شده است، پرستاری
کنی، و دل او را به دست بیاوری. شاید به دُعای او
خدا تو را ببخشد! وگرنه وای به حالت...»
آن وقت به دستور قاضی، زیرک با مأمورهای
دادگاه رفت و کیسۀ گنج را درست و سالم آورد و
به قاضی تحویل داد. قاضی، سکّهها را شمرد. نصف
آنها را به خوشدل داد و نصف دیگر سکّهها را در
میان مردم محتاج و نیازمند شهر قسمت کرد.
سلامت مهمتر است!
داشتن لوازم آتشنشانی از همان ابتدا در ایستگاههای قطار اهمیت
پیدا کرد. حفظ سلامتی کارکنان قطار و مسافران از مهمترین
وظایفی بود که آتشنشانان ایستگاه قطار آن را برعهده داشتند.
البته در ایستگاههای کوچک قطار، سوزنبان چند وظیفه برعهده
داشت که امداد و آتشنشانی نیز یکی از آنها بود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 366صفحه 11