قصه ی پیامبران (حضرت لوط (ع) - قسمت دوم)
خبرِ عذاب
لوط آرامش نداشت. مردم قومش، جواب حرف هایش را به بدی می دادند وکارهای زشت شان بیش تر می شد. هیچ محله ای آرامش نداشت. فساد و حمله به مردهای غریبه ومسافر ، زیادتر شده بود.
لوط به هر محلی که پا می گذاشت ، مردم را صدا می زد. آن ها را دور خود جمع می کرد بعد فریاد می زد: «ای مردم، دست از کارهای زشت بردارید ، خدا را بپرستید و به راه پاکی و دستی بیایید . از عذاب و جهنّم خدا بترسید!»
هیچ کس خدا پرست نشد. لوط تنها و غریب، د رمحله های سدوم، به راه خود ادامه داد، اما هیچ وقت از کار خود خسته نشد.
ابراهیم در بیت المقدس ود. هر وقت خبر آزار مردم سدوم به لوط را می شنید، دلش بی تاب می شد. فوری به یاد لوط می افتاد و برایش دعا می کرد. گاهی آن قدر به لوط فکر می کرد که هوس دیدن او به دلش می افتاد. اما راه دور بود و فاصله زیاد.
آن روز وقتی سه فرشته آسمانی به خانه ی ابراهیم آمدند و خبری تلخ و بزرگ به او دادند ، دیگر آرامش نداشت. دلش در انتظار آمدن او و همراهانش یکریز می تپید. چند ساعتی می شد که فرشته ها به خانه ی ابراهیم پا گذاشته بودند و آن
نام جاندار: عروس دریایی ارغوانی
اندازه : حدود 20 سانتی متر
گستردگی: مدیترانه و بسیاری از آبهای جهان
زیستگاه : آب های گرم
تغذیه : ماهی های کوچک، پلانکتون ها
مجلات دوست کودکانمجله کودک 346صفحه 8