سخنرانی
زمان: صبح 2 شهریور 1365 / 18 ذی الحجه 1406
مکان: تهران، حسینیۀ جماران
موضوع: پیام غدیر، ولایت و حکومت
مناسبت: عید سعید غدیر خم
حضار: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور) ـ موسوی، میرحسین (نخست وزیر) ـ هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی) ـ مسئولان کشوری و لشکری ـ روحانیون ـ مسئولان ستادهای پشتیبانی کشور
بسم الله الرحمن الرحیم
پیام غدیر، ولایت و حکومت
امیدوارم ان شاءالله ، این عید مبارک به همۀ ملتهای مظلوم و بخصوص به ملت شریف ما مبارک باشد. خداوند ان شاءالله که با عنایات خاصۀ خود نظری به این ملت بزرگ که باید گفت پرچمدار اسلام در این عصر هستند، به اینها عنایت خاصی بفرماید و آنها را از عنایات خاصۀ خود نصیب بزرگ عنایت بفرماید.
من دربارۀ شخصیت حضرت امیر چه می توانم بگویم و کی چه می تواند بگوید. ابعاد مختلفه ای که این شخصیت بزرگ دارد، به گفتگوی ماها و به سنجش بشری در نمی آید. کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار تا باشد و ما از عهدۀ بیان حتی یکی اش نمی توانیم برآییم. این شخصیت که جامع تضاد است، امور متضاده در او جمع است، کسی نمی تواند در حول و حوش او سخن بگوید؛ از این جهت، من در این موضوع بهتر می دانم که ساکت باشم. لکن مسئله ای را که بهتر است ما بگوییم، انحرافاتی است که برای ملتها و خصوصاً، برای شیعیان این حضرت پیش آمده است در طول تاریخ و دستهایی که این انحرافات را از اول به وجود آورده اند و توطئه هایی که بوده است در طول تاریخ و اخیراً در این سالهای اخیر، سده های اخیر پیش آمده است، آنها را عرض
کنم.
مسئلۀ غدیر، مسئله ای نیست که بنفسه برای حضرت امیر یک مسئله ای پیش بیاورد، حضرت امیر مسئلۀ غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همۀ جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد؛ آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد مأمور می کند رسول الله را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد؛ مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود. و اینکه در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر ازش تجلیل کرده اند، نه از باب اینکه حکومت یک مسئله ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس می گوید که «به قدر این کفش بی قیمت هم پیش من نیست» آنکه هست اقامۀ عدل است. آن چیزی که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ و اولاد او می توانستند در صورتی که فرصت بهشان بدهند، اقامۀ عدل را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد انجام بدهند، اینها هستند، لکن فرصت نیافتند. زنده نگه داشتن این عید نه برای این است که چراغانی بشود و قصیده خوانی بشود و مداحی بشود، اینها خوب است، اما مسئله این نیست. مسئله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم، به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همۀ اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته است باید روش ملتها و دست اندرکاران باشد. قضیۀ غدیر، قضیۀ جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الاّ مقامات معنوی قابل نصب نیست یک چیزی نیست که با نصب آن
مقام پیدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوی که بوده است و آن جامعیتی که برای آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، می بینیم که در عرض صوم و صلوة و امثال اینها می آورد و ولایت مجری اینهاست. ولایتی که در حدیث غدیر است به معنای حکومت است، نه به معنای مقام معنوی. و حضرت امیر را همان طوری که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن ـ در روایات است این ـ نازل شده است به منازل مختلف، کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر، تا حالا رسیده است به دست ماها به صورت یک مکتوب، حضرت امیر هم این طور است، رسول خدا هم این طور است. مراحل طی شده است، تنزل پیدا کرده است. از وجود مطلق تنزل پیدا کرده است، از وجود جامع تنزل پیدا کرده است و آمده است پایین تا رسیده است به عالم طبیعت، در عالم طبیعت این وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولیای بزرگ خدا. بنابراین، اینکه حدیث غدیر را ما حساب کنیم که می خواهد یک معنویتی را برای حضرت امیر یا یک شأنی برای حضرت امیر درست کند نیست. حضرت امیر است که غدیر را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب این شده است که خدای تبارک و تعالی او را حاکم قرار بدهد.
حکومت عدل، ضامن اجرای احکام اسلام
مسئله، مسئلۀ حکومت است، مسئله، مسئلۀ سیاست است، حکومتْ عِدْلِ سیاست است، تمام معنای سیاست است. خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست. این سیاست و این حکومتی که عجین با سیاست است، در روز عید غدیر برای حضرت امیر ثابت شد. اینکه در روایات هست که بُنِیَ الاسلامُ عَلی خَمْس این ولایت، ولایت کلی امامت نیست. آن امامتی که هیچ عملی
مقبول نیست، قبول نمی شود، الاّ به اعتقاد به امامت، این معنایش این حکومت نیست. خوب، ما بسیاری از ائمه مان حکومت نداشتند. ما الآن معتقدیم که حضرت امیر در یک برهه از زمان به حکومت رسید، حضرت امام حسن هم یک مدت بسیار بسیار کمی به حکومت رسید، باقی ائمه حکومت نداشتند. آنکه خدای تبارک و تعالی جعل کرد و دنبالش هم برای ائمۀ هدی جعل شده است، حکومت است؛ لکن نگذاشتند که این حکومت ثمر پیدا بکند. بنابراین، حکومت را خدا جعل کرده است برای حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ این حکومت یعنی سیاست، یعنی عجین با سیاست. از اعوجاجهایی که پیدا شده است مع الأسف، این است که، یعنی اعوجاج زیاد پیدا شده اما بزرگترینش این است که دستهایی از زمان سابق از زمان خلفای اموی و خلفای عباسی ـ علیهم لعنة الله ـ از آن زمان دستهایی پیدا شده است که بگویند که دین علی حده از مسائل است و سیاست علی حده از حکومت است. هرچه طرف پایین آمده است، این قوت گرفته است تا وقتی بازیگرهای دنیا که دیدند باید دین را یک چیز تعبدی قرار داد. این بازیگرها آمدند و این طور کردند که ماها هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد به سیاست، سیاست مال امپراتورها. این معنایش این است که تخطئه کنیم خدا را و رسول خدا را و امیرالمؤمنین را، برای اینکه حکومت سیاست است، حکومت که دعا خواندن نیست، حکومت که نماز نیست، حکومت روزه نیست. حکومت، حکومت عدل، اسباب این می شود که اینها اقامه بشود، اما خود حکومت یک دستگاه سیاسی است. آن که می گوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده است، تکذیب رسول خدا را کرده است، تکذیب ائمۀ هدی را کرده است.
و اینکه این قدر صدای غدیر بلند شده است و این قدر برای غدیر ارج قائل شده اند ـ و ارج هم دارد ـ برای این است که با اقامۀ ولایت یعنی با رسیدن حکومت به دست صاحب حق، همۀ این مسائل حل می شود، همۀ انحرافات از بین می رود. اگر حکومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ حکومتی را که می خواهد بپا کند، تمام انحرافات از بین می رفت و محیط یک محیط صحیح و سالم
می شد که آن وقت مجال برای همۀ اشخاص که دارای افکار هستند، عرفا که دارای افکار هستند، حکما که دارای افکار هستند، فقها، همه برای آنها مجال هم پیدا بشود. از این جهت، اسلام بُنِیَ عَلی خَمْس، نه معنایش آن است که ولایت در عرض این است، ولایت اصلش مسئلۀ حکومت است، حکومت هم این طوری است، حکومت حتی از فروع هم نیست.
آن چیزی که برای ائمۀ ما قبل از غدیر و قبل از همه چیزها بوده است، این یک مقامی است که مقام ولایت کلی است که آن امامت است که در روایت هست که الْحَسَنُ وَ الْحُسَین امامان قاما اَوْ قَعَدا وقتی قعد است که امام نیست. امام به معنای حکومت نیست، آن یک امام دیگری است و آن مسئلۀ دیگری است. آن مسئله، مسئله ای است که اگر او را کسی قبول نداشته باشد اگر آن ولایت کلی را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم بجا بیاورید باطل است، این غیر حکومت است آن در عرض اینها نیست، آن از اصول مذهب است، آنی است که اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است. و انحرافی که پیدا شده است ـ علاوه بر همۀ انحرافات ـ همین انحراف است که ما باور کردیم که سیاست به ما چه ربط دارد. غدیر آمده است که بفهماند که سیاست به همه مربوط است، در هر عصری باید حکومتی باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطۀ آن سیاست اقامۀ صلوة کند، اقامۀ صوم کند، اقامۀ حج کند، اقامۀ همۀ معارف را بکند و راه را باز بگذارد برای اینکه صاحب افکار، یعنی آرام کند که صاحب افکار، افکارشان را با دلگرمی و با آرامش ارائه بدهند. بنابراین، این طور نیست که ما خیال کنیم که ولایتی که در اینجا می گویند، آن امامت است و امامت هم در عرض فروع دین است، نخیر؛ این ولایت عبارت از حکومت است، حکومت مجری اینهاست، در عرض هم به آن معنا نیست، مجری این مسائل دیگر است. این انحرافات خیلی زیاد است، نمی شود همه اش را احصاء کرد.
انحراف از سیرۀ پیامبر و ائمه (ع) در سیر و سلوک
خیال کردند یک دستۀ زیادی که معنای عرفان عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت بدهد و یک رقصی بکند و اینها، این معنی عرفان است؟! مرتبۀ اعلای عرفان را امام علی ـ سلام الله علیه ـ داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال می کردند که کسی که عارف است باید دیگر بکلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکانداری. امیرالمؤمنین در عین حالی که اعرف خلق الله بعد از رسول الله در این امت، اعرف خلق الله به حق تعالی بود مع ذلک، نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقۀ ذکر نداشت، مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود. یا خیال می شود که کسی که اهل سلوک است، اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد، در شهر هر چه می خواهد بگذرد، من اهل سلوکم، بروم یک گوشه ای بنشینم و وِرد بگویم و سلوک به قول خودش پیدا کند. این سلوک در انبیا زیادتر از دیگران بوده است، در اولیا زیادتر از دیگران بوده است، لکن نرفتند تو خانه شان بنشینند و بگویند که ما اهل سلوکیم و چکار داریم که به ملت چه می گذرد هر که هر کاری می خواهد بکند. اگر بنا باشد که اهل سلوک بروند کنار بنشینند، پس باید انبیا هم همین کار را بکنند و نکردند. موسی بن عمران اهل سلوک بود، ولی مع ذلک، رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد، ابراهیم هم همین طور، رسول خدا هم که همه می دانیم. رسول خدایی که سالهای طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای اینکه، عدالت ایجاد بشود. تبع ایجاد عدالت فرصت پیدا می شود برای اینکه هر کس هر چیزی دارد بیاورد. وقتی که آشفته است نمی توانند، در یک محیط آشفته نمی شود که اهل عرفان، عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه، فلسفه شان را، اهل فقه، فقه شان را، لکن وقتی حکومت یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد و نگذاشت که فرصت طلبها به مقاصد خودشان برسند، یک محیط آرام پیدا می شود، در این محیط آرام همه چیز پیدا می شود. بنابراین، «ما نُودِی بِشِیءٍ
مِثْلَ ما نُودِیَ بِالوِلایَه» برای اینکه حکومت است. به هیچ چیز مثل این امر سیاسی دعوت نشده است و این امر سیاسی بوده است، زمان پیغمبر بوده است، زمان امیرالمؤمنین بوده است، بعدها هم اگر یک فرصت پیدا می شد، آنها هم داشتند این معنا را. انحرافات زیاد شده است. بعضی از اهل علم خودمان هم همین معانی را دارند: «لباس جندی حرام است، لباس شهرت است، به عدالت مضر است». حضرت امیر عادل نبوده؟! حضرت سید الشهدا هم عادل نبوده؟! حضرت امام حسن هم عادل نبوده؟! پیغمبر اکرم هم عادل نبوده؟! برای اینکه لباس جندی داشتند! اینها را تزریق کردند به ما، به ما آن طور دستهای توطئه گر تزریق کردند که ماها هم باورمان آمده است. تو چکار داری به اینکه چه میگذرد! تو مشغول درست باش! تو مشغول فقهت باش! تو مشغول فلسفه ات باش! تو مشغول عرفانت باش! چکار داری که چه می گذرد! در آن وقت، اوایلی که این مسائل پیش آمد، یکی از رفقای ما که بسیار خوب بود، بسیار مرد صالحی بود و اهل کار هم بود، لکن من وقتی یک قضیه را صحبت کردم که در این قضیه ما باید تحقیق کنیم، گفت به ما چکار دارد، حاصل امر سیاسی است به ما چکار دارد! این طور تزریق شده بود که یک مرد عالم روشنفکر متوجه به مسائل، این طور می گوید که به ما چکار دارد. پیغمبر هم می گفت سیاست به ما چکار دارد؟ امیرالمؤمنین هم که حکومت داشت، می گفت سیاست... حکومتی داشت برای ذکر گفتن و برای قرآن خواندن و برای نماز خواندن و همین دیگر؟! حکومت بود، ولایت بود و تجهیز جیوش بود ـ عرض می کنم ـ حکومتها در نصب کردن اینها بود، همه اش سیاست است اینها.
آنی که می گوید که آخوند چکار دارد به سیاست، آنی که با آخوند خوب نیست، این با اسلام بد است. می خواهد آخوند را کنار بگذارد ـ که می تواند یک کاری توی مردم انجام بدهد ـ و هر کاری دلشان می خواهد بکنند و لهذا، این طور شد. البته علمای ما در طول تاریخ این طور نبود که منعزل از سیاست باشند. مسئلۀ مشروطیت یک مسئلۀ سیاسی بود و بزرگان علمای ما درش دخالت داشتند، تأسیسش کردند. مسئلۀ تحریم تنباکو یک مسئلۀ سیاسی بود و میرزای شیرازی ـ رَحِمَه الله ـ این معنا را انجام داد. در زمانهای اخیر
هم مدرس، کاشانی، اینها مردم سیاسی بودند و مشغول کار بودند، اما به قدری قدرت داشت این دست قوی توطئه گر که نمی شد از فکر حتی اهل علم محترم هم بیرون کرد به اینکه نه، مسئله این طور نیست، مسئلۀ حکومت در زمان پیغمبر بوده و سیاست هم بوده در زمان امیرالمؤمنین بوده و سیاست هم بوده، و اینکه همه نقل کرده اند و این قدر غدیر را بزرگ کرده اند، برای اینکه به ما بفهمانند، تعلیم بدهند به ما که این طوری باید باشد.
اشکالتراشی بعضی مقدسین در قضیۀ جنگ
ما الآن مبتلای به جنگیم. یک دسته ای در همین قضیه هم دارند اشکالتراشی می کنند، نه یک اشخاصی باشند که حالا تأثیری داشته باشند، اما هستند. هستند اشخاصی که می گویند که بیایید صلح بکنیم، بیایید یک سازشی بکنیم. ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم؛ به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین تحمیل کردند، آنهایی که جبهه شان داغ داشت و اضر مردم اند بر مسلمین، آنها تحمیل کردند به حضرت امیر حکمیت را و تحمیل کردند آنکه حَکَم باید بشود، بعد که حضرت امیر با فشار اینها نتوانست، می خواستند بکشندش اگر نکند؛ برای اینکه آنها [پیشنهاد] کرده بودند که چه باید چه بشود؛ «حَکَم قرار بدهید، قرآن است، قرآن است این». این ابتلا را حضرت امیر داشت، الآن نظیر او را ما داریم. اینکه می گویند، این ور و آن ور می افتند که بگذارید یک حکمیتی پیدا بشود، بیایند حکم، حکم پیدا بشود که کارها را انجام بدهد، تشخیص بدهد که کی چی است، دنیا نمی داند که کی متجاوز است؟! ما از آن قضیه باید عبرت بگیریم و زیر بار حکمیت [نرویم]. ما در این هفت سالی که بوده است فهمیدیم که این حکمها کی ها هستند و اینهایی که می خواهند صلح ایجاد کنند کی ها هستند. قصۀ امام حسن و قضیۀ صلح، این هم صلح تحمیلی بود؛ برای اینکه امام حسن، دوستان خودش، یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد؛ صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که حالا به ما می خواهند بگویند، این
است. بعد از اینکه صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهایی که گفتم، من قرار دادم، زیر پایم؛ مثل پاره کردن این مردیکه آن قراردادها را. آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیله گر درست شد، این ما را هدایت می کند به اینکه نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی. ما باید خودمان به حسب رأی خودمان، به حسب رأی ملتمان، آن طوری که الآن همۀ ملت دارند می گویند، ما باید این جنگ را ادامه بدهیم تا وقتی که ان شاءالله پیروزی حاصل بشود و نزدیک است ان شاءالله ، منتها اگر بخواهد ملت ما نزدیکتر بشود این پیروزی، زیاد نزدیک بشود ـ که به صلاح ملت ماست و به صلاح ملت عراق است و به صلاح منطقه است ـ باید مجهز بشود، باید در این برهۀ زمان به تمام معنا مجهز بشود برای جبهه ها.
آقایان گفتند که در بسیاری از جاها در کشور یک چیزهایی هست که ابزاری است برای جهاد سازندگی، برای جبهه، و زیادی است آنجا. من عرض می کنم که اگر یک ابزاری در یک جایی زیادی است و تشخیص دادند فرمانداران، استانداران و ائمۀ جمعه تشخیص دادند که این در اینجا دیگر اضافه است، زیادی است، لازم نیست اینجا، لازم است که برای جبهه برود. اگر بخواهید که کشورتان آباد بشود، کشورتان اسلامی بشود و زود بشود، طولانی نشود، باید مجهز بشوید و با همۀ قوا مجهز بشوید تا اینکه کلک این مرد را بکنید. در آن اوایل گفته شد به اینکه سیلی خواهد خورد صدام، صدام سیلی را خورده، الآن گیج است، الآن نمی داند چه می کند. واقعاً نمی داند الآن چه می کند، از یک طرف اشتلم می کند، از یک طرف التماس می کند، از یک طرف گدایی می کند، این الآن در حال گیجی است. و من خوف این را دارم که اگر این دیوانه بشود، بیشتر از این که الآن هست اگر به واسطۀ شکست دیوانه بشود، به کشور عراق یک طور صدماتی وارد کند، بگوید حالا که من غرق شدم، بگذار همه غرق بشوند، یک همچو موجودی است این. من خوف این را دارم که به اعتاب عالیات هم این تجاوز کند و خداوند ان شاءالله ، مهلتش ندهد. باید کاری کرد که یک سیلی دیگری بخورد و برود سراغ کارش، یا خودکشی کند
یا فرار کند از اینجا به یک جای دیگری و برود دنبال کارهایی که هست.
ایجاد انحرافات و غفلت بعد از غدیر خم
در هر صورت انحرافاتی که بعد از غدیر خم پیدا شد و ماها هم غفلت کردیم ـ همه نه ـ بسیاری از ماها، اکثریت شاید غفلت کردند و ما را کناره گیر کردند، نگذاشتند که در امور مسلمین دخالت بکنیم، اسباب این گرفتاریهایی شده است که الآن در سرتاسر کشورهای اسلامی داریم می بینیم، در همه جا این مسائل هست. باور کردند علمای اهل سنت به اینکه اطاعت از هر قلدری باید کرد، این هم به دست اشخاص قلدر پیدا شده است. امکان دارد یک همچو چیزی که پیغمبر اسلام احکام بفرستدو بگوید از آتاتورک که احکام ما را محو می کند اطاعت کنید؟! این را کدام عقل می پذیرد؟ پیغمبر اسلام احکام بفرستد، خدای تبارک و تعالی احکام بفرستد بگوید که نماز بخوانید، بعدش هم بگوید اطاعت کنید از آتاتورک که می گوید نماز نخوانید! از کدام بشنویم، از خدا یا از آتاتورک؟! این را چه عقلی باور می کند؟ آن اولوالامری که در قرآن وارد شده است، واضح است که کسی است که تِلو رسول خداست، الله هست، رسول خدا هست اولوالامر، او باید یک همچو صفاتی داشته باشد. معقول نیست که خدای تبارک و تعالی مردم را وادار کند که از رضاخان که همۀ جهات شرعی و اسلامی را کنار می گذاشت، شما اطاعت کنید؛ دین بفرستد بعد بگوید از کسی که لادین است اطاعت کنید؛ یعنی، شما هم لادین بشوید، می شود این؟! این انحرافاتی است که پیدا شده است و مع الأسف، دستهای قوی ای این انحرافات را ایجاد کردند و ما و دیگران در حال غفلت هستیم. از انحرافات زیادی که دستهای قوی دشمنهای اسلام دست در آن داشتند، همین اختلافاتی است که بین طوایف مختلف هست؛ اختلاف سنی و شیعه، البته سنی و شیعه در بسیاری از عقاید مختلف اند، باید هم باشند. من نمی گویم باید باشند ولی خوب هستند دیگر، آزادند. اما این اسباب این بشود که ما کارشکنی کنیم که نبادا یک وقتی یک کشوری مسلط بشود و
امریکا را بیرون کند، کارشکنی کنیم که نبادا یک وقتی بتوانیم یک نفری که دارد اسلام را به هم می زند، دارد یک کشوری را از بین می برد، ما بخواهیم او را از بین ببریم، کار شکنی کنیم. بعض آخوندها، آخوندهای درباری، کتاب نوشتند در همین زمان در مکه منتشر کردند؛ باز کتاب تفرقه. اینها نمی دانم چه فکر می کنند، جز این است که اینها نوکر امریکا یا بعض بلاد دیگر هستند که اینها را وادار به این می کنند که یک همچو مسائلی را بگویند و تفرقه ایجاد کنند؟ در بین خود ما هم خوب، تفرقه هایی هست؛ این شیخی است و آن صوفی است و آن اخباری است و آن اصولی است. و عقاید مختلف اسباب اختلافات خارجی چرا بشود؟ چرا در این امری که همه مشترک هستیم با هم نباشیم؟ اینها جوری است که یک تربیتی پیدا شده است به دست این توطئه گرها که از جوانی، از بچگی ما را تربیت کردند به این طور که شماها باید یک طوری کنید که دیگران نباشند، آنها هم یک جور دیگری شما نباشید، همه با هم مختلف، از این اختلاف نتیجه اش را آنها می برند، عقل چه اقتضا می کند!
من از خدای تبارک و تعالی عاجزانه استدعا می کنم که این جمهوری اسلامی را قدرت عنایت کند و اسلام را در همه جا تقویت کند و مسائل اسلامی را در همه جا تقویت کند، و افکار مختلفی که در این امور هست، خدای تبارک و تعالی این افکار را برگرداند به یک فکر صحیح، به یک فکر اسلامی، به یک فکری که باید مشی کرد به آن طوری که باید اداره کرد یک کشور اسلامی را.
والسلام علیکم و رحمة الله