پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت ۶۱/محمدکاظم تقوی:
رویکرد نخست امام خمینی(س) در برابر افکار و رفتار غیر اسلامی و ضدعزت و استقلال حکومت پهلوی؛ نصیحت به قصد اصلاح انحرافات و مفاسد بوده است. چنانکه ایشان در راهی که آغاز کرده بود، با ثبات قدم و شجاعت مثال زدنی، استوار ایستاد و از حبس، حصر و تبعید طولانی مدت نترسید و پا پس نکشید.
حضرت امام پس از بسته شدن راههای اصلاح حکومت وابسته شاه و یأس از تغییرات اصلاحی، از همان تبعیدگاه خود ایده و آرمان «حکومت اسلامی» را مطرح کرد و با این ابتکار فعال خود، روحی تازه به عرصه های مبارزات علیه رژیم استبدادی ـ استعماری شاه، بخشید و از آن پس، این افق بلند و روشن، منشأ حرکتها و تلاشها و منبع امیدها و آرزوها شده بود.
با اوج گیری مبارزات و هجرت تاریخی امام خمینی به فرانسه «نظریه حکومت اسلامی» به «برنامه جمهوری اسلامی» ارتقا یافت و ایشان در مصاحبه های متعدد و سخنرانیهای روشنگری که در چهار ماه اقامت خود در پاریس داشت، با روشن ترین بیانات و مکتوبات، ابعاد و زوایا و اهداف و وظایف نظام جمهوری اسلامی را برای ملت ایران و مخاطبان جهانی خود تبیین کرد.
یکی از مطالب روشنی که ایشان در برابر پرسشهای خبرنگاران گفته بود، عدم تصدّی مناصب رسمی حکومتی توسط خودشان بوده است. اقامت کمتر از یک ماه در تهران و تشکیل دولت موقت و سپردن امور کشور به دست آنها و رهسپار قم شدن؛ شاهد صدق و گویای صداقت حضرت امام است.
ایشان بیش از ده مرتبه در مصاحبه هایی که در پاریس داشته بر عدم تصدّی سمتهای رسمی حکومتی توسط خودش، تصریح و تأکید کرده است و در برابر پرسشهای مکرر خبرنگاران اظهار میداشت:
«من خودم بنای دخالت مستقیم در امور را ندارم. وقتی که حکومت تأسیس گردد، من سِمت هدایت را دارم.»(صحیفه امام، ج ۵، ص ۱۲۲)
«وظیفه من نخست وزیری نیست، بلکه رهبری و هدایت مردم است.»(همان، ص ۴۴۶)
«من مسئولیت ریاست جمهوری را به عهده نمیگیرم، کار من هدایت آنهاست.»(همان، ص ۵۳۹)
«من در آینده هم همین نقش را که الآن دارم، خواهم داشت؛ نقش هدایت، ... من در خود دولت هیچ نقشی ندارم.»(همان، ص ۴۳۳)
«از اجزای حکومتی نخواهم بود، لکن دخالت در امور مملکت و هدایت دولتها را باید بکنم.»(همان، ص ۴۱۲)
حضرت امام در وفای به عهدی که مکرراً اعلان کرده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با نصب دولت موقت و محول کردن اداره امور به متصدی امور اجرایی کشور که در مرحله گذار بوده و نیز شورای انقلاب که به مثابه مجلس عمل میکرد، در تاریخ دهم اسفند ۱۳۵۷ از تهران رهسپار قم شد، تا در شهری که بیش از چهل سال به تحصیل، تدریس و تألیف آثار فراوان علمی و تربیت صدها شاگرد اشتغال داشت، ساکن شود. اما بیماری قلبی ایشان در سال ۱۳۵۸ از یک سو و حوادث و اتفاقات غیرمترقبه و پیاپی وضعیتی را به وجود آورد و باعث شد امام به تهران باز گردد و از نزدیک بر امور نظارت بیشتری داشته باشد. دوری و بی میلی امام خمینی از مواهب ظاهری حکومت، برای هر منصفی کاملاً مشهود است و ایشان نه تنها خود از تصدی مناصب حکومتی دوری کرد، بلکه راه هرگونه سوءاستفاده دیگران به واسطه انتساب به خود را هم مسدود کرد.
در تاریخ ۱۹/۱۲/۱۳۵۷ خطاب به آقای نخست وزیر ـ مرحوم مهندس مهدی بازرگان ـ نوشتند:
«لازم است به جمیع وزرات خانه ها و ادارات دولتی اخطار نمایید کسانی که از منسوبین و یا اقربای اینجانب هستند و برای توصیة اشخاص و یا نصب و عزل اشخاص به مراکز مربوطه مراجعه میکنند، به هیچ وجه به آنان ترتیب اثر ندهند.»(همان، ج ۶، ص۳۶۵)
این سخن بدین معناست که کارگزاران حکومت اسلامی، به وظایف و روال قانونی عمل کنند، از این رو صریحاً مرقوم داشتند: «منسوبین و نزدیکان مطلقاً حق دخالت در این گونه امور را ندارند».(همان)
در همین راستا و بر اساس همین قاعده و رویّه است که وقتی رئیس جمهور وقت ـ سیدابوالحسن بنی صدر ـ در اول مرداد ۱۳۵۹ مینویسد:
«... حاج احمدآقا یکی از مناسبترین اشخاص برای تصدی نخست وزیری است، در صورتی که موافقت فرمایید عین صواب است.» (صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۵۶)
پاسخ نوشتند:
« بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدی این امور شود. احمد، خدمتگزار ملت است.» (همان، ج ۱۳، ص ۵۶)
در همین موضوع و سیره مستمره امام خمینی، بیان و روایت عروس ایشان، خانم دکتر طباطبایی خواندنی است:
«ایشان هیچگاه ما را از فعالیتهای سیاسی اجتماعی منع نمیکردند. البته مسئله ای برایشان خیلی مهم بود و آن، این بود که از این مسأله سوءاستفاده شود، به همین دلیل ما را از تصدی مناصب حساس منع میکردند. مثلاً نمیخواستند دخترشان نماینده مجلس بشود. میگفتند: دلم نمیخواهد این احساس و توهم پیدا شود که به خاطر منسوب بودن به من، دخترم فلان پست را گرفته است یا میگفتند ما انقلاب نکردیم که پست بین خودمان تقسیم کنیم و اصلاً برای اینکه این شائبه در ذهن مردم به وجود نیاید، دنبال این کارها نروید. هزار جور کار دیگر هست که میتوانید انجام دهید.
به همین خاطر، ما در بقیه کارها همیشه حاضر بودیم. یادم می آید وقتی که ایشان در قم دستور تشکیل نهضت سوادآموزی را صادر کردند، من هم در مدرسه ای، در یک کلاس درس میدادم و عده زیادی از خانمها در آن شرکت میکردند. اتفاقاً، از همان موقع امام مبتلا به بیماری قلبی شدند که نزد ایشان میرفتم. یکی از مسائلی که همیشه خوشحالشان میکرد و از من میخواستند که درباره اش برایشان بگویم، همین کار سوادآموزی بود. وقتی که از برنامه های کلاس میگفتم خوشحال میشدند و چهره شان باز میشد.»(پا به پای آفتاب، ج ۱، ص ۲۵۱ -۲۵۲)
نوه حضرت امام، حاج آقا مسیح بروجردی نیز می گفت:
مادرم، خانم زهرا مصطفوی علاقه داشت برای نمایندگی مجلس کاندیدا شود، زیرا اعتماد ملت را سرمایه ارزشمندی میدانست، ولی با اینکه دو مرتبه این تمایل و علاقه خود را با امام خمینی مطرح کرد؛ هر دو مرتبه با مخالفت امام مواجه شد و امام گفتند تا من زنده هستم چنین کاری نکنید.
به نظر میرسد پایبندی به این سیره عملی امام خمینی اگر قاعده زمامداران و متصدیان کشور میشد و آنان از نفوذ پیدا و پنهان «منسوبین» خود جلوگیری میکردند؛ هم سرمایه بی نظیر «اعتماد ملی» حفظ میشد و هم یکی از مهمترین راههای ایجاد فساد بسته میماند. رعایت این قاعده در حکمرانی، همزمان اصل شایسته سالاری و اصل قانون مداری را با هم به رویّه اداره جامعه بدل میکند و با حاکمیت چنین فرهنگی، از دامنه مفاسد ویرانگر سیاسی و اقتصادی کاسته خواهد شد.
اگر چنین شود حق داریم خود را ادامه دهنده راه امام و پایبند به اندیشه و سیره آن رهبر خردمند و دوراندیش و خدمتگزار مخلص و بی توقع ملت و اسلام عزیز بدانیم.
.
انتهای پیام /*