کار واقعاً دشواری است که انسان بیاید و ادعایی کند و با این همه شیطنت که شده است، دوباره اسلام را برگرداند در زندگی مردم. این کار را امام شروع کردند. ماها حق داریم در این مسأله قضاوت کنیم، چون ما از لحظه اول در محضر امام بودیم و از همان ابتدا شاهد تصمیمات و تفکرات امام و تشکیل نطفه انقلاب در حوزه بودیم.
امام یک آرزوی بزرگ داشت که در زمان خودشان خیلی ندیدند، اما پایه اش را گذاشتند و رفتند، و آن هم استقلال اقتصادی و بی نیازی کشور و نشان دادن بعد سازندگی مکتب اسلام است. این برای امام فوق العاده مهم بود.
من و شماری از دوستان هم مباحثه، به امام نزدیک و نزدیکتر شدیم، هم در وارد کردن امام به جلوس در ایام عید و عزا نقش داشتیم و هم به شکلی در گرداندن بیت ایشان و این همه، زمینه ای بود برای آشنایی هر چه بیشتر با افکار و اهداف امام.
قضیه کاپیتولاسیون یک قضیه مهمی است، زود از آن نگذریم. من به عنوان یکی از شاگردان امام، جزو اولین آدمهایی بودم که خبر آن را شنیدم. آن هم از رادیوهای بیگانه. رفتم خدمت امام گفتم. امام قدری تحقیق کردند، فرمودند: «مسأله بسیار خطرناکی است.» مرا مأمور کردند و من رفتم تهران. گفتند بروید و حقایق را پیدا کنید. من هم آمدم تهران... دو یا سه روز طول کشید و من برگشتم خدمت امام. امام فرمودند: سفر خیلی پرباری بود.
من امام را خیلی دوست می داشتم، واقعاً بیشتر از پدر.
حاج احمد آقا، و برخی دوستان از پاریس تلفن می کردند که امام احوال می پرسند. من گفتم از ایشان اجازه بگیرید به دلیل اهمیت مسائل داخل، فعلاً در تهران باشم؛ در حالی که به شدت مشتاق زیارت ایشان هستم.