به خاطر دارم لحظه ای که توانستم او را تشخیص دهم دقایقی طولانی از خود بیخود شدم. بعد هم با دیدن انسان هایی که در پیاده رو جمع شده بودند و نیز رهگذران تقریباً توانستم جواب این مسأله غیر قابل حل را پیدا کنم. مسأله مهم این بود که من در تمام کشورها حتیٰ در کشور خودم برای صحبت کردن با یک مقام، باید از هزار مانع می گذشتم ولی اکنون هنوز از ورودم به تهران 24 ساعت نگذشته بود که توانستم خانۀ رهبر انقلاب را پیدا کنم.
به امام بگویید از بابت بچه های ما ناراحت نباشد ما سلامتی امام را می خواهیم.
حضرت امام به مدت پانزده سال در نجف به طور مرتب هر شب در یک ساعت معین در کنار قبر مطهر مولای متقیان می آمدند و زیارت جامعه کبیره را می خواندند
نظام یک مملکت نیاز به جاده و خیابان دارد و باید تعریض شود، بنابراین شما می توانید پول آن موقوفه را که به تعریض خیابان افتاده از شهرداری بگیرید و جای دیگری ملکی بخرید.
اول کسی که صورت دارایی خود و متعلقین خود را داد امام بود و تمام موجودیش را نوشت و فرستاد
من با عجله رفتم در مقر امام در دبستان علوی، که فاصله ی کوتاهی داشت با آنجائی که ما بودیم. آمادگی هائی به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باوری که همیشه از اول شروع نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در اداره ی این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند.آنها را نصیحت کردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند.
فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و فرمودند: «بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابانها باشند و باید استقامت نمایند.»احتمال حمله به جایگاه امام می رفت. مکانی در پشت مدرسه علوی برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمی روم. شماها اگر می ترسید مرا بگذارید و بروید.