روزی که چند ماه از سرکوب 15 خرداد می گذشت و جوّ خفقانی که شاه درست کرده بود و قدرتی که شاه برای خودش به صورت ظاهر، درست کرده بود، آن روز امام جوری حرف زدند که...
حاج آقا مصطفی(ره) در غیاب پدر، امور شرعی و سیاسی مردم را سامان میداد. حضرت امام(س) به همین دلیل...
مرحوم سید مصطفی خمینی(ره) یک از شخصیتهای بالقوه و بالفعل اسلام بود. بنده ایشان را به عنوان یک چهرۀ برجستۀ حوزۀ علمیۀ قم از سالها قبل می شناختم. وقتی به قم رفته بودیم....
یکی از شاخصه هایی که در ایشان وجود داشت و از همه مهمتر بود و بیشتر خودنمایی می کرد، دین باوری، ایمان به خداوند، رسالت و ولایت بود، به صورتی که...
در روضه هایی که به طور خصوصی در شهر قم تشکیل می شد شرکت می کرد و...
شهادت حاج آقا مصطفی طلیعه ای شد برای این که مردم بتوانند آزادانه از امام اسم ببرند. ساواک کنترل از دستش بیرون شده بود و کمتر می توانست...
یکی از رخدادهایی که نقش مؤثری در بسیج توده های مردم و مبارزین و اتحاد آنها علیه حکومت پهلوی داشت، درگذشت اسرارآمیز آیت اللّه سید مصطفی خمینی در اول آبان 1356 در نجف اشرف بود. خبر این حادثه آتش انقلاب را شعله ور تر ساخت، و گویا ....
یکبار نزد آقای خمینی رفتم و ایشان در حال بالا رفتن از پله ها بودند. به ایشان عرض کردم دیگر ادامه ندهید؛ علما با شما نیستند. ایشان برگشتند رو به من و فرمودند...
امام در چند مجلسی که من منبر می رفتم تشریف داشتند. وقتی من قرآن می خواندم می دیدم که امام همینجور اشکشان سرازیر می شود. گفت که از آنجا این آشنایی و برخورد اینجوری شروع شد ولی ...
زمانی که امام را در خیابان قیطریه در منزل آقای روغنی بازداشت کرده بودند؛ برادرها می خواستند سؤالی از خدمت ایشان بپرسند. لذا ما می بایست آن سؤال را پیش حضرت امام برده و جوابش را از ایشان می گرفتیم. در آن زمان آن ها من را برای این کار انتخاب کردند تا نامه ای که حاوی سؤال شرعی بود، را به طریقی به دست امام برسانم یا بتوانم شفاهی این سؤال را از امام بپرسم. به یاد دارم که گفته بودند این نامه را آقای مطهری یا آقای بهشتی داده اند.
من امام خمینی را از زمانی شناختم که فعالیت های انقلابی خود یعنی مبارزه علنی با محمدرضا پهلوی را آغاز کرده بود و آشکارا در مقابل نظام شاهنشاهی ایران ایستاد. زمانی که ایشان در تبعید بودند، من اخبار مربوط به ایشان و رویدادهای سیاسی ایران را در روزنامه های بین المللی می خواندم و دنبال می کردم. باید بگویم که من امام خمینی را از میان همان سطور و صدها حوادث تلخ سال های مبارزه شناختم.
یادت باشد! هرقدر پست و مقامت در آن دنیا بالاتر باشد در این دنیا کارت سخت تر است.
امام در نیمه شعبان، اول رجب، نیمه رجب، عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ایام زیارتی دیگر، برای زیارت به کربلا می رفتند و در آنجا اقامت داشتند و هر روز به حرم مشرف می شدند. آنجا زیارت جامعه را در حرم امام حسین (ع) مرتب صبحها و شبها می خواندند.
پس از اینکه امام از حصر قیطریه به قم بازگشتند دسته دسته ارادتمندان ایشان به محضرشان شرفیاب میشدند. منزل امام به محل دیدار اقشار مختلف مردم و علما تبدیل شده و امام در یکی از اتاقها نشسته بودند و به تفقد از دیدار کنندگان می پرداختند
حضرت امام در حدود ساعت 3 بعدازظهر در حال ضعف و سستی و ناتوانی اینجانب را صدا زدند. عرض کردم آقاجان بفرمایید در خدمتتان هستم. فرمودند: اگر وضو قبل از وارد شدن در وقت باشد، باید نیت چنین باشد. من هم فوری حاج احمد آقای خمینی و حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای آشتیانی را به حضور ایشان خواندم. در حقیقت آخرین تقاضای ایشان صدا کردن حقیر و آخرین مطلب ایشان راجع به یک موضوع شرعی و فقهی بود.
یکی از چیزهای ناشناخته زندگی امام این بود که امام دارای ابعاد گوناگون بودند. مردم فقط بُعد فقاهت ایشان را می شناسند و بُعد عرفانی امام را یا بُعد فلسفی ایشان را، اما سایر ابعاد امام را نمی شناسند.
دیدم با یک دست شیر آب را باز کردند و دست دیگرشان را به حالت مشت باز در آورده زیر شیر آب قرار دادند. دستشان که پر از آب شد شیر را بستند و آب را به صورتشان ریختند. باز یک مشت دیگر آب روی صورت ریختند و شیر را بستند. ایشان ظرف شاید یک دقیقه یا کمتر یک وضوی خیلی قشنگی گرفتند. من روی مصرف آب ایشان دقت داشتم و شاید بتوان ادعا کرد که بیش از یک و نیم یا دو استکان آب مصرف نکردند. از دست مبارک ایشان آبی روی زمین نمی ریخت.
امام نصایحی به طلبه ها و شاگردان می کردند که از آن نصایح، توحید می بارید.