آیت الله العظمی شهید صدر در اوایل نهضت امام خمینی در آن نهضت ذوب شده بود. شبی به من تلفن کرد که تو رابط بین ایران و عراق شو، تا ما بیشتر بتوانیم در این مسیر گام برداریم. این شتاب بدان پایه رسیده بود که نتوانستم مراتب امتنان خود را از آن دو روحانی گرانمایه آیت آلله العظمی آقای سید محمود هاشمی و حجت الاسلام والمسلمین آقای مهری که از شخصیت های علمی بودند، ابراز دارم. به طور خلاصه در چند جمله باید روحیات شهید صدر را در برخورد خانوادگی و فامیلی خلاصه کنم. او یک انسان به تمام معنا بود و علاوه بر آثار برجسته قلمی و علمی از روحی بزرگ و از عواطف انسانی سرشار برخوردار بود.
دکتر فاطمه طباطبایی به نقل خاطره ای از اصرار خود بر نوشتن شعر به وسیله امام پرداخته و در ادامه به تعطیلی شعر و شاعری در ایام ماه مبارک رمضان اشاره کرده است.
رعایت ادب اختلاف و احترام کامل به علما و فقها و نظرات و گفته های آنان یکی دیگر از خصوصیات امام خمینی در همه زمینه ها بخصوص در مسائل مستحدثه و مسائل مورد اختلاف است، امام همواره شاگردان خود را به رعایت ادب و احترام نسبت به بزرگان توصیه می کردند
نه تنها امام بر دیدن هلال ماه مبارک رمضان تاکید داشتند که ایشان تقیدی نیز به دیدن هلال ماه در ابتدای هر ماه قمری داشتند.
امروز با کمال خوشحالی به مناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقها و صاحب نظران به رادیو و تلویزیون و روزنامه ها کشیده شده است، چرا که نیاز عملی به این بحث ها و مسائل است... مثلا... در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم، چون عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره.
«... گرچه انتقال آن حضرت به عتبات عالیات و اقامت در جوار حلاّل مشکلات، قلب های افسرده را تسلیتی است، اما محرومیت ملت شریف ایران مخصوصاً تربیت شدگان مکتب روح پرور آن حضرت از افاضات آن مرجع عظیم الشأن بلایی دردناک و فراموش نشدنی است».
وقتی نوبت به امام رسید ایشان قریب به این مضمون فرمودند: به نظر من مطالبی از این قبیل برای آدمیزاد قابل فهم نیست؛ جبر و اختیار، قضا و قدر! خیر و شر و .... مطالبی نیستند که ما با درک ناقصمان بتوانیم آن ها را فهم کنیم به همین جهت تا کنون ده ها و بلکه صدها کتاب در این ابواب نوشته شده و کسی به تمام معنی حل مشکل نفرموده است لذا باز هر از چند گاه عالمی محقق در این مباحث دست به قلم می برد.
تا قم بودیم سیزده بدر را در بعضی از سالها با فرزندانم به اطراف قم می رفتیم و چند ساعتی را خوش بودیم و باز می گشتیم و آقا در منزل مشغول کار خودشان بودند. در این اواخر وقتی حاج سید حسن آقا از ایشان می پرسند: «آیا با امام سیزده بدر هم می رفتید؟ ...
آیت الله سید حسن خمینی در یادداشتی به نقل خاطره ای از حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره که حضرت امام آن را در عالم خواب دیده بود پرداختند.
قانون کشف حجاب به شدت سخت گیرانه اعمال می شد. مأموران به دنبال زنان با حجاب حرکت می کردند و از پشت سر، چادر از سرشان می کشیدند. در اثر این گونه اعمال فشارها، تعداد زیادی از زنان باردار به زمین خورده و فرزندانشان را از دست می دادند.
در زمانی که داداش مصطفی ۳۰ سال داشت، درخواستی از مسجدی در تهران برای ایشان آمد. خانم معتقد بودند که بهتر است مصطفی برود تا گشایشی برایش ایجاد شود. با این حال آقا اجازه ندادند و گفتند: «مصطفی باید درس بخواند و طلبه بماند. زمانی که امامت مسجد را بر عهده بگیرد، دیگر باید خودش را وقف مردم کرده و به دنبال مسائل و حساب های ایشان باشد لذا دیگر وقتی برای درس خواندن نخواهد یافت».
در خاطرم هست، از زمانی که خانم از خانه خارج می شدند، تا زمانی که به خانه برگردند، آقا اخم هایشان در هم بود. به محض ورود خانم به خانه، آقا گل از گلشان می شکفت و زیور هر بار رو به خانم می گفت: خانم، وقتی شما نیستید ما خنده آقا را نمی بینیم. آقا ابراز محبت و توجه خاصی نسبت به خانم داشتند. خانم هم علی رغم آنکه امکانات بسیار محدود بود، همواره مرتب و تمیز و متناسب لباس می پوشیدند و بسیار در انتخاب رنگ ها با سلیقه و خوش پوش بودند.
از سنت هایی که امام به آن پایبند بودند عیدی دادن در اعیاد مختلف بود و برایشان فرقی نمی کرد که فرزندان خود باشند یا دیگران اما آن سال با همه سال ها فرق داشت... .
مرحوم سید رحیم میریان از اعضای دفتر امام به حالت های متفاوت امام در سه ماه رجب و شعبان و رمضان اشاره کرده است.
خانم دکتر فاطمه طباطبایی، همسر حاج احمدآقا خمینی در خاطرات خود به روزگار قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرده است.
یک روز بعد از ظهر، فهمیدم که به یک نفر بیخودی ده تا شلاق زدند با اینکه واقعاً نمی بایست می زدند. ماه مبارک رمضان بود، گریه ام گرفت، آن فرد کنار ایستاده بود. من خودم روی تخت شلاق خوابیدم، گفتم؛ تو را به امام زمان (عج)، بیا به من ده تا شلاق بزن، من قیامت طاقت ندارم. او هم مدام می گفت؛ نمی زنم، گفتم؛ باید بزنی. رئیس کل من بودم، خلاصه آنقدر آن روز گریه کردم که خانواده آن فرد راضی شدند و بخشیدند.