8
ترس از خدا
امام صادق علیه السلام:
«مَن خٰافَ الله َ أَخافَ الله ُ مِنهُ کُلَّ شَی ءٍ».
هرکه از خدا بترسد، خداوند همه چیز را از او بترساند.
***
شب پانزده خرداد قبل از اذان صبح، مأموران برای دستگیری امام آمدند و در حیاط، خادم امام را کتک زدند. ایشان وقتی متوجه سروصدا شدند،فرمودند: «این وحشی گری ها چیست که می کنید؟روح الله خمینی من هستم، به کس دیگر چه کار دارید...».
مأموران ساواک امام را دستگیر و به سمت تهران بردند. امام جریان آن شب را چنین تعریف کردند: «من دیدم مأمورینی که در ماشین هستند، خیلی وحشت زده اند. به آنها گفتم شما چرا وحشت زده اید؟ با من کار دارند. آنها گفتند: «مردم شما را دوست دارند و ما می ترسیم که به ما صدمه بزنند».
سمت راست جادۀ قم ـ تهران دریاچه نمک است که برخی از مؤمنانی را که بر ضد رژیم فعالیت داشتند، در آنجا می انداختند. یکی از مأمورین برای اینکه امام را بترساند، به سمت دریاچۀ نمک
اشاره کرد.
امام، بعدها فرمود: «با دست که به آن طرف اشاره کرد، من فهمیدم مقصودش چیست. ولی من از اول که با آنها رفتم هیچ نترسیدم و آن وقت که اشاره کرد هم ـ والله ـ نترسیدم».