فصل پنجم
عصمت
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 127
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 128
عصمت
حقیقت عصمت
بِالسَّنَدِ الْمُتَّصِلِ إلَی الشَّیْخِ الْجَلیلِ، أَفْضَلِ الْمُحَدِّثینَ، مُحَمَّدِبْنِ یَعْقُوب الْکُلَیْنیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ رِبْعِیٍّ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ، علیه السّلام، قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ لاَ یُوصَفُ. وَ کَیْفَ یُوصَفُ، وَ قَالَ فِی کِتَابِهِ: «وَ ما قَدَرُوا الله حَقَّ قَدْرِهِ». فَلاَ یُوصَفُ بِقَدَرٍ، إِلاَّ کَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِکَ. وَ إِنَّ النَّبِیَّ، صلّی الله علیه و آله، لاَ یُوصَفُ. وَ کَیْفَ یُوصَفُ، عَبْدٌ احْتَجَبَ الله عَزَّ وَ جَلَّ بِسَبْعٍ وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ فِی الْأَرْضِ کَطَاعَتِهِ فِی السَّمَاءِ فَقَالَ: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.» وَ مَنْ أَطَاعَ هَذَا فَقَدْ أَطَاعَنِی؛ وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی. وَ فَوَّضَ إِلَیْهِ. وَ إِنَّا لاَ نُوصَفُ. وَ کَیْفَ یُوصَفُ، قَوْمٌ رَفَعَ الله عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَ هُوَ الشَّکُّ...».
ترجمه «جناب زراره گوید شنیدم حضرت باقر العلوم، علیه السلام، می فرمود: همانا خداوند عزّوجلّ وصف کرده نشود. و چگونه به وصف آید و حال آنکه در کتاب خود فرموده که «تعظیم و تقدیر ننمودند خداوند را حقّ تعظیم.» پس توصیف نشود خدای
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 129 تعالی به عظمت و وصفی مگر آنکه حق تعالی بزرگتر از آن است. و همانا پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، به وصف نیاید. و چگونه توصیف شود بنده ای که محجوب نموده است او را خدای تعالی به هفت حجاب، و قرار داده است اطاعت او را در زمین مثل اطاعت خودش در آسمان، پس فرمود: «آنچه آورد برای شما پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، (یعنی امر کرد به آن) بگیرید او را؛ و آنچه نهی فرمود شما را از آن، خودداری کنید از آن.» و کسی که اطاعت او کند اطاعت مرا کرده، و کسی که معصیت او را کند معصیت مرا نموده. و واگذار فرمود خداوند به سوی او امر را. و ما وصف نشویم. و چگونه وصف شوند قومی که خدای برداشته است از آنها رجس را که آن شک است...».
و «رجس» را در این حدیث شریف و احادیث شریفه تفسیر به «شک» فرموده، و در بعض احادیث تطهیر از جمیع عیوب شمرده. و] از] ملاحظۀ شرح بعضی احادیث سابقه معلوم شود که نفی شک مستلزم نفی عیوب قلبیه و قالبیه است، بلکه مستلزم عصمت است؛ زیرا که عصمت امری است برخلاف اختیار و از قبیل امور طبیعیه و جبلیّه نیست؛ بلکه حالتی است نفسانیه و نوری است باطنیه که از نور کامل یقین و اطمینان تامّ حاصل شود. آنچه از خطیئات و معاصی که از بنی الانسان صادر می شود از نقصان یقین و ایمان است. و درجات یقین و ایمان به قدری متفاوت است که در بیان نیاید. یقین کامل انبیا و اطمینان تامّ آنها، که از مشاهدۀ حضوریه حاصل شده، آنها را معصوم از خطیئات نموده. یقین علی بن ابیطالب، علیه السلام، او را به آنجا رسانده که می فرماید: «اگر همۀ عالم را به من دهند که یک مورچه را در حبّه ای که
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 130 برداشته ظلم کنم، نخواهم کرد.»
در هر صورت، زوال شرک و شک را و تطهیر از اَرجاس و اَخباث عالم طبیعت و ظلماتِ تعلقات به غیر حق تعالی شأنه و کدورت انیت و حجاب غلیظه انانیت و رؤیت غیریت که به ارادۀ ازلیه از انوار قدسیۀ الهیه و آیات تامۀ ربوبیه گردیده و آنها را خلّص و خالص برای خود فرموده، از مقاماتی است که به وصف و بیان درست نیاید، و چون عنقای مُغرِب غیبِ هویتْ دست آمال از ذروۀ جلال آن کوتاه است: «عنقا شکار کس نشود دام باز گیر.»(116)
* * *
عصمت، ثمرۀ باور
باور کردن، غیر اعتقاد علمی است. برهان هم بر او قائم شده؛ اما باور آمدن مسأله دیگری است. عصمت که در انبیا هست، دنبال باور است. باورش وقتی که آمد ممکن نیست تخلف بکند. شما اگر باورتان آمد که یک آدمی شمشیرش را کشیده است که اگر کلمه ای برخلاف او بگویید، گردن شما را می زند، نسبت به این امر معصوم می شوید، یعنی دیگر امکان ندارد از شما صادر بشود، برای اینکه شما خودتان را می خواهید. آن کسی که باورش آمده است وقتی که یک کلمه غیبت بکند در آنجا زبان انسان به یک صورتی در می آید که همان طوری که از اینجا این زبان را دراز کرده در مکه مثلاً، کسی را غیبت کرده، در آنجا ظهور پیدا می کند؛ یک زبان از اینجا تا آنجا که «یطأه» [آن را پایمال می کنند.] این جمعیتی
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 131 که در آنجا موجودند؛ اگر کسی باورش بیاید که غیبت إدامُ کِلابِ النّارِ است؛ کسی که غیبت بکند، کلبهای آتش او را می بلعند ـ نه بلعیدنی که موجود بشود و تمام بشود، بلعیدنی که او هست و می بلعندش، آنجا هم که می رود می بلعندش ـ اگر آدم باورش بیاید غیبت نمی کند. اینکه ما خدای ناخواسته یک وقت غیبت می کنیم برای این [است] که آنجا را باورمان نیامده است.(117)
* * *
عصمت، زاییدۀ اعتقاد به حضور حق
معنای عصمت انبیا و اولیا این نیست که مثلاً جبرئیل دست آنان را بگیرد (البته اگر جبرئیل دست شمر را هم بگیرد هرگز مرتکب گناه نمی شود) بلکه عصمت، «زاییده ایمان» است. اگر انسان به حق تعالی ایمان داشته باشد و با چشم قلب خداوند متعال را مانند خورشید ببیند، امکان ندارد مرتکب گناه و معصیت گردد، چنانکه در مقابل یک مقتدر مسلح «عصمت» پدید می آید، این خوف از «اعتقاد به حضور» است که انسان را از وقوع در گناه حفظ می کند.
معصومین ـ علیهم السّلام ـ بعد از خلقت از طینت پاک، بر اثر ریاضت و کسب نورانیّت و ملکات فاضله، همواره خود را در محضر خداوند تعالی ـ که همه چیز را می داند و به همۀ امور احاطه دارد ـ مشاهده می کنند، و به معنای «لا اِلهَ اِلاّ الله» ایمان داشته، باور دارند که غیر از خدا همه کس و همه چیز فانی بوده در سرنوشت انسان نمی تواند نقش داشته باشد: «کُلُّ شَی هالِکٌ اِلاّ
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 132 وَجْهَهُ»(118)
* * *
خصیصه هادیان الهی
خدای تبارک و تعالی که برای مردم هادی می فرستد و پیغمبران را انتخاب می کند، کسی که خودش از اول عمر تا آخر عمرش یک لغزش نداشته، معصوم بوده، یک همچو موجودی را انتخاب می کند. برای اینکه تربیت کنند مردم را. تزکیه کنند و تعلیم کنند.(119)
10 / 4 / 59
* * *
تفاوت درجه عصمت اولیاءالله
بدان که انسان تا در عالم طبیعت و منزلگاه مادّۀ هیولانی است، در تحت تصرّفات جنود الهیّه و جنود ابلیسیّه است. و جنود الهیّه جنود رحمت و سلامت و سعادت و نور و طهارت و کمال است؛ و جنود ابلیس در مقابل آنها است. و چون جهات ربوبیّه غلبه بر جهات ابلیسیّه دارد، در بدو فطرت انسان را نورانیّت و سلامت و سعادتی است فطری الهی؛ چنانچه در احادیث شریفه صراحتاً و در کتاب شریف الهی اشارتاً بیان آن شده. و تا انسان در این عالم است با قدم اختیار می تواند خود را در تحت تصرّف یکی از آن دو قرار دهد. پس، اگر از اوّل فطرت تا آخر ابلیس را در آن تصرّفی نبود، انسان الهی لاهوتی است که سر تا پایش نور و طهارت و سعادت است؛ قلبش نور حقّ است و جز به حقّ توجّه نکند و
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 133 قوای باطنه و ظاهره اش نورانی و طاهر است و جز حق در آنها تصرّف نکند؛ ابلیس را از آن حظّی نباشد و جنود او را در او تصرّفی نبود. و همچو موجود شریفی طاهر مطلق و نور خالص است و ما تقدّم و ما تأخّر ذنوب او مغفور است، و صاحب فتح مطلق است و دارای مقام عصمت کبری است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیّت آن ذات مقدّس دارای آن مقامند. و آن حضرت دارای مقام خاتمیّت است، که کمال علی الاطلاق است؛ و چون اوصیاء او از طینت او منفصل و با فطرت او متّصلند، صاحب عصمت مطلقه به تبعیّت او هستند و آنها را تبعیّت کامله است. و امّا بعضی معصومین از انبیاء و اولیاء علیهم السلام صاحب عصمت مطلقه نیستند و از تصرّف شیطان خالی نمی باشند؛ چنانچه توجّه آدم علیه السلام به شجره از تصرّفات ابلیس بزرگ است که ابلیس الابالسه است؛ با آنکه آن شجره شجرۀ بهشتی الهی بوده، با این وصف دارای کثرت اسمائی است که منافی با مقام آدمیّت کامله است. و این یکی از معانی یا یکی از مراتب شجرۀ منهیّه است.(120)
* * *
دوری از خطا، نسیان و حوادث و نواقص امکانیّه
بدان که معرفت روحانیت و مقام کمال جناب ختمی مرتبت، صلّی الله علیه و آله، خاصّتاً، و انبیای معظّم و اولیای معصومین،
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 134 علیهم السلام، نیز با قدم فکر و سیر آفاق و انفس میسور نگردد؛ زیرا که آن بزرگواران از انوار غیبیۀ الهیه و مظاهر تامه و آیات باهرۀ جلال و جمال اند،] و] در سیر معنوی و سفر الی الله به غایة القصوای فنای ذاتی و منتهی العروجِ «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» رسیده اند؛ گرچه صاحب مقام بالاصاله نبیّ ختمی است، و دیگر سالکین در عروج تبعِ آن ذات مقدس هستند. و ما اکنون در صدد بیان کیفیت سیر آن ذات مقدس، و تفاوت معراج روحانی او با معراج سایر انبیا و اولیا، علیهم السلام، نیستیم؛ و در مقام به ذکر یک حدیث که راجع به نورانیت آنها وارد است اکتفا می کنیم، زیرا که ادراک نورانیت آنها نیز نورانیت باطنیه و جذبۀ الهیه می خواهد.
کافی بِإسْنادِهِ عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ، علیه السّلام، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ. فَقَالَ لِی: یَا جَابِرُ، إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْقُدُسِ، وَ رُوحَ الاْءِیمَانِ، وَ رُوحَ الْحَیَاةِ، وَ رُوحَ الْقُوَّةِ، وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ. فَبِرُوحِ الْقُدُسِ، یَا جَابِرُ، عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ الثَّرَی. ثُمَّ قَالَ: یَا جَابِرُ، إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ یُصِیبُهَا الْحِدْثَانُ، إِلاَّ رُوحَ الْقُدُسِ؛ فَإِنَّهَا لاَ تَلْهُو وَ لاَ تَلْعَبُ.
وَ بِإسْنادِهِ عَنْ أَبی بَصیرٍ، قالَ: سَأَلْتُ أَبا عَبْدِالله، علیه السّلام، عَنْ قَوْلِ الله تَبارَکَ تَعالی: «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الاْءِیمانُ.» قَالَ: خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ الله تَبارَکَ و تَعالی، أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ؛ کَانَ مَعَ رَسُولِ الله، صلّی الله
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 135 علیه و آله، یُخْبِرُهُ وَ یُسَدِّدُهُ. وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ، صَلَواتُ الله عَلَیْهِم.
از حدیث اوّل معلوم شد که برای انبیا و اوصیا، علیهم السلام، مقام شامخی است از روحانیت که آن را «روح القُدُس» گویند. و به آن مقام احاطۀ علمی قیّومی دارند به جمیع ذرات کائنات. و در آن روح غفلت و نوم و سهو و نسیان و سایر حوادث امکانیه و تجددات و نقایص مُلکیّه نیست؛ بلکه از عالم غیب مجرد و جبروت اعظم است. چنانچه از حدیث دوم معلوم شود که آن روح مجرد کامل، از جبرئیل و میکائیل، که اعظم قاطنین مقام قرب جبروت هستند، اعظم است.
آری، اولیایی که حق تعالی با دو دست قدرت جمال و جلال خود تخمیر طینت آنها را کرده و در تجلی ذاتی اوّلی، به جمیع اسما و صفات و مقام احدیت جمع در مرآت کامل آنها ظهور نموده، و تعلیم حقایق اسما و صفات در خلوتگاه غیب هویت فرموده، دست آمال اهل معرفت از دامن کبریای جلال و جمال آنها کوتاه و پای معرفت اصحاب قلوب از نیل وصول به اوج کمال آنها در گِل است. و در حدیث نبوی، صلّی الله علیه و آله، است: عَلِیٌّ مَمْسُوسٌ فِی ذاتِ الله تَعالی. و نویسنده شمه ای از سریان مقام نبوّت و ولایت را چون خفاش که از آفتاب عالمتاب بخواهد وصف کند در سابق ایّام در رساله ای علی حده موسوم به مصباح
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 136 الهدایة به رشتۀ تحریر درآورده.(121)
* * *
نقش طینت و ارواح و قلوب و مقام علمی در عصمت
بدان که از برای اهل بیت عصمت و طهارت، علیهم الصلاة و السَّلام، مقامات شامخۀ روحانیه ای است در سیر معنوی الی الله که ادراک آن علماً نیز از طاقت بشر خارج و فوق عقول ارباب عقول و شهود اصحاب عرفان است؛ چنانچه از احادیث شریفه ظاهر شود که در مقام روحانیت با رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، شرکت دارند و انوار مطهرۀ آنها قبل از خلقت عوالم مخلوق و اشتغال به تسبیح و تحمید ذات مقدس داشتند.
کافی بِإسْنادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی، علیه السّلام، فَأَجْرَیْتُ اخْتِلاَفَ الشِّیعَةِ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَزَلْ مُتَفَرِّداً بِوَحْدَانِیَّتِهِ؛ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ، فَمَکَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ، ثُمَّ خَلَقَ جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَی طَاعَتَهُمْ عَلَیْهَا وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَیْهِمْ؛ فَهُمْ یُحِلُّونَ مَا یَشَاؤونَ وَ یُحَرِّمُونَ مَا یَشَاؤونَ؛ وَ لَنْ یَشَاؤوا إِلاَّ أَنْ یَشَاءَ الله تَعَالَی. ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، هَذِهِ الدِّیَانَةُ الَّتِی مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ؛ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقَ؛ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ. خُذْهَا إِلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ.
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 137 وَ بِإسْنادِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ الله، علیه السّلام: کَیْفَ کُنْتُمْ حَیْثُ کُنْتُمْ فِی الْأَظِلَّةِ؟ فَقَالَ: یَا مُفَضَّلُ، کُنَّا عِنْدَ رَبِّنَا، لَیْسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ غَیْرُنَا فِی ظِلَّةٍ خَضْرَاءَ؛ نُسَبِّحُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُهَلِّلُهُ وَ نُمَجِّدُهُ؛ وَ مَا مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ لاَذِی رُوحٍ غَیْرِنَا حَتَّی بَدَالَهُ فِی خَلْقِ الْأَشْیَاءِ، فَخَلَقَ مَا شَاءَ کَیْفَ شَاءَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ وَ غَیْرِهِمْ؛ ثُمَّ أَنْهَی عِلْمَ ذَلِکَ إِلَیْنَا.
و احادیثی که در طینت ابدان و خلق ارواح و قلوب آنها و آنچه که به آنها از اسم اعظم عطا شده و علومی که به آنها از خزینۀ غیب الهی مرحمت شده، از علوم انبیا و ملائکه و بالاتر از آن، آنچه در وهم من و تو نیاید، و آنچه در سایر فضایل آنها در ابواب متفرقۀ کتب معتبرۀ اصحاب، خصوصاً اصول کافی است به قدری است که عقول را حیران کند و به اسرار و حقایق آنها کسی آگاه نگردد جز خود ذوات مقدسۀ آنان. و در این حدیث شریف که ما اکنون به شرح آن اشتغال داریم اشاره به یکی از فضایل فرموده. و آن آیۀ «تطهیر» است که از طرق عامه و خاصه اخبار به حد تواتر است که در شأن اهل بیت عصمت وارد است. و مراد از اهل بیت به اتفاق شیعه و استفاضۀ اخبار یا تواتر آن از طرق عامه در این آیۀ شریفه اهل بیت عصمت و طهارت است که ذکر آن از قبیل توضیح
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 138 واضحات است.(122)
* * *
خروج از سلطه شیطان و خالص شدن هویت روح و باطن قلب
آن خلوص که موجب خروج از تحت سلطنت شیطانیّه است، خالص شدن هویّت روح و باطن قلب است برای خدای تعالی. و اشاره به این مرتبه از خلوص است کلام حضرت امیر المؤمنین در مناجات شعبانیّه: الهی، هَبْ لی کَمالَ الاِنْقِطاع اِلَیْکَ. و چون قلب به این مرتبه از اخلاص رسد و از ما سوی بکلی منقطع شود و در مملکت وجود او به جز حق راه نداشته باشد، شیطان را ـ که از غیر راه حق بر انسان راه یابد ـ بر او راه نباشد؛ و حق تعالی او را به پناه خود بپذیرد و در حصن حصین الوهیّت واقع شود؛...کسی را که این مقام دست داد، عبدالله حقیقی است و در تحت قِباب ربوبیّت واقع شود و حق تعالی متصرّف در مملکت او شود و از تحت ولایت طاغوت خارج شود. و این مقام از اعزّ مقامات اولیاء و اخصّ مدارج اصفیاء است و دیگر مردم را از آن حظّی نیست؛...تخلیص به این مرتبۀ کامله برای غیر کمّل از اولیاء و اصفیاء علیهم الصلوة و السلام صورت نگیرد، بلکه مقام کمال این مرتبه از مختصّات نبیّ ختمی و قلب خالص نورانی احدی احمدی جمعی محمّدی صلّی الله علیه و آله و سلّم است بالاصاله و از برای کمّل و خلّص اهل بیت او است بالتبعیّه.(123)
* * *
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 139
سلامت از تصرفات شیطان در جمیع مراتب سیر
خلاصی از غوایت شیطان با نیل به مرتبۀ کامل اخلاص
سفر اگر در مراتب نفس شد و برای رسیدن به کمالات نفسانیّه، سفر الی الله نیست بلکه من النّفس الی النّفس است؛ ولی سالک را برای سفر الی الله این سفرْ ناچار پیش آمد کند. و جز کمّل از اولیاء علیهم السلام نتواند کسی سفر ربّانی بی سفر نفسانی کند؛ فقط این شأن برای کمّل است؛ و شاید آیۀ شریفۀ سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْر اشاره به این سلامت از تصرّفات شیطانی و نفسانی باشد در جمیع مراتب سیر در لیالی مظلمۀ طبیعت، که برای کمّل لیلة القدر است تا طلوع فجر یوم القیمة، که برای کمّل رؤیت جمال احدیّت است. و امّا غیر آنها، در جمیع مراتب سیر به سلامت نیستند، بلکه در اوائل امر هیچ سالکی از تصرّفات شیطانیّه خارج نیست.
پس، معلوم شد که این مرتبۀ از اخلاص ـ که سلامت از اول مرتبه سیر الی الله تا آخر مراتب آن که حصول موت حقیقی است بلکه تا پس از حیات ثانوی حقّانی که صحو بعد المحو است ـ برای اهل السّلوک و متعارف از اصحاب معرفت و ریاضت دست ندهد. و علامت این نحو از خلوص آن است که غوایت شیطان را در آنها راهی نیست و طمع شیطان از آنها یکسره بریده است؛ چنانچه در آیۀ شریفه فرماید از قول آن پلید: فَبِعِزَّتِکَ لاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخلَصین. و در اینجا اخلاص به عین عبد نسبت داده شده نه به فعل عبد؛ و این مقامی است بالاتر از اخلاص در عمل. و شاید حدیث معروف نبوی که می فرماید: مَنْ اَخْلَصَ لله اَرْبَعینَ صَباحاً جَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ علی لِسانِهِ. مراد جمیع
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 140
مراتب اخلاص باشد؛ یعنی، اخلاص عملی و صفتی و ذاتی. و شاید هم ظهور در اخلاص ذاتی داشته باشد که مراتب اخلاص دیگر از لوازم او است.(124)
* * *
سلامت از آلودگی شرک و غلبه وحدت و کثرت بر یکدیگر
فهُو المتنزّل منْ غیب الهویّة الی الشّهادة المطْلقة فهوَ لیْلة القدْر وَ لَهُ الخروُج من جمیع الحُجُب بظهوُر یوْم القیامَة فیه فهُو یوْم القیامة فاسْتِتار نُور الأحَدی فی تعیّن الأحمَدی لیْلة القدْر و لعلّ قوله تعالی: انّا انزَلناهُ فی لیْلة القدْر اشارة الیْه عَلی بعض البُطوُن و طُلوع نوره تعالی منْ وراءِ حجابه الأقرب یوْم القیامة و لَعلّ قوله تعالی سَلام هی حَتّی مطلعِ الفَجْرِ اشارة الی ذلک فهوَ صَلّی الله عَلیْه و آله عَلی سَلامَة منْ تَصرّف الشّیْطان و قذارات الشّرک و غَلبَة الوحْدة عَلی الْکثرة والکثرة عَلَی الوَحْدة فی تمام لیْلة القدْر الی مطْلعِ الفجْر من یوْم القیامة.(125)
* * *
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 141
سلامت مطلق از تصرفات شیطانیه در شب قدر تا طلوع فجر قیامت
چنانچه سابقاً در بیان حقیقت «لیلة القدر» مذکور شد، از مراتب وجود و تعیّنات غیب و شهود به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در افق آنها «لیل» تعبیر شود؛ و بنا بر آن، «لیلة القدر» لیله ای ایست که حق تعالی به حسب جمیع شئون واحدیّت جمع اسماء و صفات، که حقیقت اسم اعظم است، در آن محتجب باشد. و آن تعیّن و بنیۀ ولیّ کامل است که در زمان رسول خدا آن سرور، پس از آن، ائمّۀ هدی، واحداً بَعْدَ واحدٍ، می باشند. بنابراین، «فجرِ» لیلةالقدر وقتی است که آثار شمس حقیقت از خلف حجب تعیّنات ظاهر گردد. و طلوع شمس از افق تعیّنات، «فجر» یوم القیمة نیز هست. و چون از مدت غروب و احتجاب شمس حقیقت در افق تعیّناتِ این اولیاء کمّل تا وقت طلوع فجر که مدت «لیلة القدر» است، آن لیلۀ صاحبِ شرف از تصرّفات شیطانیّه مطلقاً سالم است و به همان طور که شمس محتجب شده است بی کدورت و تصرف شیطانیّه طالع شود، فرموده است: «سلام است آن شب تا طلوع فجر.» و اما سایر لیلها یا اصلاً سلامت ندارند، و آن لیالی بنی امیه و امثال آنها است؛ و یا سلامت به جمیع معانی ندارند، و آن لیالی سایر ناس است.(126)
* * *
مقهور ساختن عالم طبیعت با تجلّی نور عقل کل
برای صاحبانِ عقل کلّ و حضرات اولیایِ کُمَّل ـ علیهم صلوات الله ـ وارد است «جُزْنا وَ هِیَ خامِدَةٌ» زیرا که دارِ طبیعت را در نفوس کامله، به هیچ وجه، تصرفی نیست و از لهیب جهنم طبیعت،
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 142 به کلی مأمونند؛ زیرا که آنها طبیعت را نیز الهی نمودند و شیطان آنها به دست آنها ایمان آورده است، پس جلوۀ نور عقل کلّ آنها سراسرِ طبیعت را مقهور حکم خود فرموده و لیلۀ عالم طبیعت، از اوّل آن تا مطلع فجر یوم القیمه، برای آنها لیله قدر است و در جمیع این لیله، در سلامت از تصرف دست ابلیس و دام آن ـ که طبیعت و شؤون آن است ـ می باشند؛ (سَلاَمٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ). از این جهت، دربارۀ آنها «جُزْنا وَ هِیَ خامِدَةٌ» است.(127)
* * *
عصمت در کلام
عصمت معصومین
احادیث شریفۀ اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ را که خلفاء رحمان و خلاصۀ بنی الانسانند، روحانیَّت و نورانیَّتی است که در دیگر کلمات و احادیث یافت نشود؛ چه که آن از سرچشمۀ علم رحمانی و فیض سبحانی نازل، و دستِ تصرف هوا و نفس امّاره از آن دور، و دیو پلید و شیطانِ بعید از خیانت به آن مهجور است، و نورانیّت نفوس شریفه و طهارت ارواح لطیفۀ آن بزرگان دین و اولیاء یقین، در کلام آنها جلوه نموده، بلکه نور کلام حق از گریبان احادیث آنها تجلّی فرموده؛ (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شَاکِلَتِهِ)...
و این که از قرآن شریف به «حبل ممدودِ بین آسمان و زمین»
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 143 تعبیر شده، شاید یک وجهش همین باشد که رابطۀ روحانیّه و واسطۀ معنویه بین عالم قدس و ارواح انس است. از این رو از کلمات حضرات معصومین ـ علیهم الصّلوة و السلام ـ که از ارواح متعلقۀ به عالم قدس ونفوس منقطعۀ به حضرت انس صدور یافته، به «حبلِ ممدود بین آسمان و زمین» تعبیر می توان [کرد]. چه که سروران ما ـ علیهم السلام ـ آنچه در ارشاد خلق و اصلاح مخلوق بیان می فرمودند، از سرچشمۀ علم کامل لدُنّی رسول اکرم است که از صراح وحی الهی و علم ربّانی بوده و از قیاسات و اختراعات، که ساخته بدست تصرّف شیطان است، عاری و بری است. و همان طور که دربارۀ رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] وارد است که: (مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إنْ هُوَ إلاَّ وَحْیٌ یُوْحَی) در حضرات ائمۀ هدی جاری و ساری است؛ چنانچه در احادیث شریفه بدان اشارت است.(128)
* * *
تبیین نسبت ذنب به پیامبر و معنای مغفرت برای ایشان
مراد از ذنب پیغمبر(ص)
وجه انتساب ذنب به پیامبر در مشرب عرفان و نظر امام
توجیهات دیگر آیه
توجیه بر مسلک اصحاب قلوب
فتح قریب و مفتوح شدن باب معارف
فتح مبین و گشوده شدن باب اسما و صفات
فتح مطلق، گشوده شدن تجلیّات ذاتیۀ احدیه
طی مراتب کمال تا رسیدن به فتح مطلق و غفران ذنب وجودی
بِالسَّنَدِ الْمُتَّصِلِ إلی حُجَّةِ الْفِرْقَةِ و إمامِهِمْ، مُحَمَّدِبْنِ یَعْقُوبَ الکُلَیْنیّ، کَرَّمَ الله وَجْهَهُ، عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّد
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 144 بْنِ سَمَاعَةَ، عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ، علیه السّلام، قَالَ: کَانَ رَسُولُ الله، صلّی الله علیه و آله، عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا؛ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ الله لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَ قَدْ غَفَرَ الله لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ؟ فَقَالَ: یَا عَائِشَةُ، أَ لاَ أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؟ قَالَ: وَ کَانَ رَسُولُ الله، صلّی الله علیه و آله، یَقُومُ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ، فَأَنْزَلَ الله سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: «طه. ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.»
ترجمه «از ابی بصیر نقل شده که فرمود حضرت باقر، علیه السلام: بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، پیش عایشه در شب او؛ پس گفت: "ای رسول خدا چرا به زحمت می اندازی جان خود را و حال آنکه آمرزیده است خداوند برای تو آنچه پیش بوده است از گناه تو و آنچه پس از این آید؟" فرمود: "ای عایشه آیا نباشم بندۀ سپاسگزار!" فرمود حضرت باقر، علیه السلام: و بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که می ایستاد بر سر انگشتهای دو پای خود، پس فرو فرستاد خدا سبحانه و تعالی: طه. ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی ."» (یعنی محمد ـ یا ای طالب حق هادی ـ ما فرو نفرستادیم بر تو قرآن را تا به مشقت افتی.)
شرح قَدْ غَفَرَ الله لَکَ اشاره است به قول خدای تعالی در سورۀ «فتح»: إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. لِیَغْفِرَ لَکَ الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ. «ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.»
بدانکه علما، رضوان الله علیهم، توجیهاتی در آیۀ شریفه فرموده اند که منافات نداشته باشد با عصمت نبی مکرّم. و ما به ذکر بعضی از آنها که مرحوم علامۀ مجلسی، رحمه الله تعالی، نقل
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 145 فرمودند می پردازیم، و پس از آن آنچه اهل معرفت به حسب مسلک خود بیان کردند مجملاً بیان می نماییم.
مرحوم مجلسی فرموده از برای شیعه در تأویل این آیه اقوالی است: یکی آنکه مقصود از گناه گناه امّت است که به شفاعت حضرت آمرزیده شود. و نسبت گناهان امّت به آن حضرت برای اتصالی است که بین آن حضرت و امت است. و مؤید این احتمال است آنچه روایت کرده مفضّل بن عمر از حضرت صادق، علیه السلام:
قالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ هذِهِ الآیَةِ، فَقالَ: وَالله، ما کانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لکِنَّ الله سُبْحانَهُ ضَمِنَ لَهُ أَنْ یَغْفِرَ ذُنُوبَ شیعَةِ عَلیٍّ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِمْ وَ ما تَأَخَّرَ.
و رَوی عمرُ بنُ یَزیدَ عنه، علیه السلام، قالَ: ما کانَ له ذَنْبٌ، وَ لا هَمَّ بِذَنْبٍ؛ وَ لکِنَّ الله حَمَّلَهُ ذُنوبَ شیعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَها لَهُ. فرمود: «نبود از برای او گناهی، و نه ارادۀ گناهی کرد؛ ولیکن خدای تعالی ذنوب شیعۀ او را بر او تحمیل کرد، پس از آن آمرزید آن را برای او.»
نویسنده گوید از برای این توجیه در مشرب عرفان وجه وجیهی است که اشارۀ به آن [به] طریق اجمال خالی از فایده نیست. باید دانست که در محل خود مقرر است که عین ثابتِ انسان کامل مظهر اسم «الله» الاعظم، که امام ائمۀ اسما است، می باشد؛ و اعیان سایر موجودات در ظل عین انسان کامل در علم
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 146 و عالَم اعیانْ مقرر، و در عین و عالَم تحقق موجود است. پس، اعیان جمیع دایرۀ وجود مَظهر عین انسان کامل است در عالم اعیان؛ و جمیع موجودات مظاهر جمال و جلال او هستند در عالم ظهور. و از این جهت، هر نقص که در عالمِ تحقق واقع شود و هر ذنبی که از مظاهر بروز کند، چه ذنوب تکوینی یا تشریعی باشد، به حکم ظاهر و مَظهر به ظاهر منسوب است حقیقتاً و بی شائبۀ مجاز. گرچه ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ، و لکن قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ الله. و اشاره به این مطلب در اخبار بسیار است؛ چنانچه فرماید: نَحْنُ السّابِقُونَ الآخِرُونَ. و فرماید: آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوائی یَوْمَ الْقِیامَةِ. و فرماید: أَوَّلُ ما خَلَقَ الله رُوحی ـ یا ـ نُوری و فرماید: سَبَّحْنا فَسَبَّحَتِ الْمَلائِکَةُ؛ قَدَّسْنا فَقَدَّسَتِ الْمَلائِکَةُ. و فرماید: لَوْلانا ما عُرِفَ الله و فرماید: لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الأفْلاکَ. و فرماید: نَحْنُ وَجْهُ الله. و در حدیثی است که رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، به منزلۀ ساقۀ شجر است، و ائمۀ هدی، علیهم السلام، به منزلۀ
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 147 شاخه های آن، و شیعیان به منزلۀ برگ آن درخت هستند. پس زینت شجرۀ طیبۀ ولایت به مظاهر است؛ و هر یک از مظاهر که نقصانی یابد، در شجرۀ طیبه نقصانی واقع گردد. پس، ذنوب جمیع موجودات ذنوب ولیّ مطلق است؛ و حق تعالی به رحمت تامۀ خود و به غفران شامل خود رحمت بر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، فرموده می فرماید آنچه گناه است از پیشینیان و آنچه پس از این گناهی واقع شود، در تحت مغفرت تامه واقع گردد، و به شفاعت تو تمام دایرۀ تحقق به سعادت کاملۀ خود رسند؛ و آخرُ مَنْ یَشْفَعُ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ.
و بر این مسلک آیۀ شریفه در عداد آن آیه است که می فرماید: وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی. که فرمودند: أَرْجی آیَةٍ فِی الْقُرآنِ و بنابر این مسلک، ذنوب متقدمه ممکن است ذنوب اُمم سالفه باشد، زیرا که جمیع اُمم امت این ذات مقدس اند، و جمیع دعوت انبیا دعوت به شریعت ختمیه و مظاهر ولیّ مطلق هستند؛ و «آدَمُ وَ مَنْ دونَهُ» از اوراق شجرۀ ولایت هستند.
توجیه دوم آن است که سیّد مرتضی، رضی الله عنه، ذکر فرمودند که «ذَنْب» مصدر است، و جایز است اضافۀ آن به فاعل و به مفعول؛ و در اینجا اضافه به مفعول شده و مراد آنست که آنچه
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 148 گذشته است از گناه کردن آنها تو را در منع نمودن آنها تو را از مکه و جلوگیری نمودن از مسجدالحرام. و معنی «مغفرت» بنابر این تأویل ازاله و نسخ احکام اعداء آن سرور است از مشرکین بر آن حضرت؛ یعنی ازاله می فرماید خدا آن را نزد فتح، و سَتر می فرماید بر تو آن عار را به فتح مکه؛ پس زود است که داخل مکه شوی بعد از این. و از این جهت قرار داده است غفران را جزای جهاد و فایدۀ فتح.
فرموده است سیّد، رحمه الله، اگر مراد مغفرتِ «ذنوب» باشد معنای معقولی از برای آیه نتوان نمود؛ برای اینکه مغفرت ذنوب تعلقی] به فتح] ندارد و غرض و فایدۀ آن نمی باشد. و اما قوله: مَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ مانعی ندارد که مراد این باشد که آنچه در زمان سابق گذشته از افعال قبیحی که نسبت به تو و به قوم تو کردند.
سوم آنکه معنی چنین است که اگر گناهی برای تو باشد در قدیم یا پس از این، هر آینه آمرزیدم تو را. و قضیۀ شرطیه مستلزم صدق و وقوع طرفین نیست.
چهارم آنکه مراد به گناه ترک مستحب باشد؛ زیرا که واجبات از آن حضرت ترک نشده. و جایز است که به واسطۀ علوّ قدر و رفعت مقام آن حضرت آنچه از دیگران گناه نیست نسبت به آن حضرت گناه شمرده شود.
پنجم آنکه این آیه برای تعظیم آن حضرت وارد است و در مقام حسن خطاب است، چنانچه گویی مثلاً: غَفَرَ الله لَکَ.
مجلسی فرموده: وَ قَدْ رَوَی الصَّدوقُ فِی الْعیونِ بِإِسْنادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأمونِ وَ عِنْدَهُ
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 149 الرِّضا، علیه السّلام، فَقالَ لَهُ الْمَأمونُ: یَا ابْنَ رَسولِ الله، ألَیْسَ مِنْ قَوْلِکَ أَنَّ الأنْبیاءَ مَعْصومونَ؟ قالَ: بَلی. قالَ: فَما مَعْنی قَوْلِ الله: «لِیَغْفِرَ لَکَ الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»؟ قالَ الرَّضا، علیه السّلام: لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ عِنْدَ مُشْرِکی مَکَّةَ أَعْظَمَ ذَنْباً مِنْ رَسولِ الله، صلّی الله علیه و آله، لِأَنَّهُمْ کانُوا یَعْبُدونَ مِنْ دونِ الله ثَلاثَمِاَئةٍ و سِتِّینَ صَنَماً؛ فَلَمّا جاءَهُمْ، صلّی الله علیه و آله، بِالدَّعْوَةِ إِلی کَلِمَةِ الإِخْلاصِ، کَبُرَ ذلِکَ عَلَیْهِمْ وَ عَظُمَ وَ قالُوا: «أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ.» إلی قَوْلِهِ: «إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ.» فَلَمّا فَتَحَ الله تَعالی عَلی نَبِیِّهِ، صلّی الله علیه و آله، مَکَّةَ، قالَ لَهُ: یا مُحَمَّدُ، «إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً. لِیَغْفِرَلَکَ الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذنْبِکَ وَ ما تَأخَّرَ.» عِنْدَ مُشْرِکی أَهْلِ مَکَّةَ بِدُعائِکَ إلی تَوْحیدِ الله فیما تَقَدَّمَ وَ ما تَأخَّرَ؛ لِأنَّ مُشْرِکی مَکَّةَ أَسْلَمَ بَعْضُهُمْ، وَ خَرَجَ بَعْضُهُمْ عَنْ مَکَّةَ؛ وَ مَنْ بَقِیَ مِنْهُمْ لَمْ یَقْدِرْ عَلی إنْکارِ التَّوْحیدِ عَلَیْهِ إذا دَعَا النّاسَ إلَیْهِ؛ فَصارَ ذَنْبُهُ عِنْدَهُمْ فی ذلِکَ مَغْفوراً بِظُهورِهِ عَلَیْهِمْ. فَقالَ الْمَأمُونُ: لله دَرُّکَ یا أَباالْحَسَنِ!
«علی بن محمدبن الجَهْم گوید حاضر شدم در مجلس مأمون و حال آنکه حضرت رضا، علیه السلام، پیش او بود. پس مأمون به آن حضرت عرض کرد: "ای پسر رسول خدا[ ص] آیا از فرمودۀ تو نیست که انبیا معصوم اند؟" فرمود: "چرا" گفت: "پس چیست معنی قول خدا: لِیَغْفِرَ لَکَ...؟" حضرت فرمود: "نبود کسی پیش مشرکان] مکه] که گناهش بزرگتر از رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، باشد، زیرا که آنها عبادت غیر خدا می کردند سیصد و شصت بت را. پس چون که پیغمبر آمد آنها را دعوت به کلمۀ اخلاص کرد،
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 150 بزرگ و گران آمد آن بر آنها، و گفتند: آیا خدایان را یک خدا قرار داد؟ همانا این چیز عجیبی است! تا قول خدا: إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ (نیست این مگر دروغ) پس، چون که خدای تعالی مفتوح کرد مکه را برای رسول خدا، فرمود به او: «ای محمّد، ما فتح نمودیم برای تو فتح آشکارا، تا بیامرزد خداوند گناه قبل و بعد تو را پیش مشرکان اهل مکه به دعوت کردن [تو ]به سوی توحید قبل و بعد.» زیرا که مشرکان مکه بعضی اسلام آوردند، و بعضی از مکه خارج شدند؛ و کسی که از آنها باقی ماند قدرت انکار توحید بر آن حضرت نداشت، وقتی که حضرت دعوت می فرمود مردم را به سوی آن؛ پس گردید گناه او آمرزیده به غلبۀ بر آنها." پس مأمون گفت: "لله دَرُّکَ ای أبوالحسن."»
نویسنده گوید که این توجیه ششمی است که در حدیث شریف از آیۀ مبارکه شده است. و حاصل آن آن است که مراد گناه آن بزرگوار است در نظر اهل شرک و به زعم فاسد آنها.
بدان که از برای آیۀ شریفه توجیهی است بر مشرب اهل عرفان و مسلک اصحاب قلوب، که برای ذکر آن لابدّیم از ذکر «فتوحات ثلاثۀ» متداولۀ نزد آنها. پس، گوییم که «فتح» در مشرب آنها عبارت است از گشایش ابواب معارف و عوارف و علوم و مکاشفات از جانب حق بعد از آنکه آن ابواب بر او مُغلَق و بسته است.
مادامی که انسان در بیت مُظلِم نفس است و بسته به تعلقات نفسانیه است، جمیع ابواب معارف و مکاشفات به روی او مغلق است؛ و همین که از این بیت مظلم به قوّت ریاضات و انوار هدایات خارج شد و منازل نفس را طی کرد، فتح باب قلب به روی او شود و معارف در قلب وی ظهور کند و دارای مقام «قلب» گردد. و این فتح را «فتح قریب» گویند، زیرا که این اوّل فتوحات و اقرب
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 151 آنهاست. و گویند اشاره بدین فتح است قول خدای تعالی: نَصْرٌ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ. البته با یاری و نصر خداوند و نور هدایت و جذبۀ آن ذات مقدس این فتح و سایر فتوحات واقع می شود. و مادامی که سالک در عالم قلب است و رسوم و تعینات قلبیه در او حکمفرماست، باب اسما و صفات بر او مغلق و منسد است.
و پس از آنکه به تجلیات اسمائی و صفاتی رسوم عالم قلب فانی شد و آن تجلیاتْ صفات قلب و کمالات آن را افنا نمود «فتح مبین» رو دهد، و باب اسما و صفات به روی او مفتوح گردد و رسوم متقدمۀ نفسیه و متأخرۀ قلبیه زایل و فانی شود و در تحت غفاریت و ستاریت اسما مغفور گردد. و گویند اشاره به این فتح است قول خدای تعالی: إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً. مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ. ما فتح آشکارای عالم اسما و صفات را بر تو نمودیم تا در تحت غفاریت اسمای الهیه ذنوب نفسیۀ متقدمه و قلبیۀ متأخره مغفور شود. و این فتح باب «ولایت» است.
و مادامی که سالک در حجاب کثرت اسمائی و تعینات صفاتی است، ابواب تجلیات ذاتیه به روی او مغلق است. و چون تجلیات ذاتیۀ احدیه برای او شود و جمیع رسوم خَلقیه و امریه را فانی نماید و عبد را مستغرق در عین جمع نماید، «فتح مطلق» شود و ذنب مطلق مغفور گردد؛ و با تجلّی احدی ذنب ذاتی، که مبدأ همۀ ذنوب است، سَتر شود: وُجودُکَ ذَنْبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنْبٌ. و گویند اشاره به این فتح است قول خدای تعالی: إِذا جاءَ نَصْرُ الله وَ الْفَتْحُ.
پس با «فتح قریب» ابواب معارف قلبیه مفتوح شود و ذنوب
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 152 نفسیه مغفور گردد. و با «فتح مبین» ابواب ولایت و تجلیات الهیه مفتوح گردد، و بقایای ذنوب نفسیۀ متقدمه و ذنوب قلبیۀ متأخره آمرزیده شود. و با «فتح مطلق» فتح تجلیات ذاتیۀ احدیه گردد و ذنب مطلق ذاتی مغفور شود.
و باید دانست که فتح قریب و فتح مبین عام است نسبت به اولیا و انبیا و اهل معارف. و اما فتح مطلق از مقامات خاصۀ ختمیه است، و اگر برای کسی حاصل شود، بالتبعیه و به شفاعت آن بزرگوار واقع می شود.
و از این بیانات معلوم شد که از برای ذنب و گناه مراتبی است که بعضی از آن از حسناتِ ابرار شمرده شود؛ و بعضی برای خُلَّصْ ذنب است. و گویند که رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، فرموده: لَیُرانُ (أو لَیُغانُ) عَلَی قَلْبِی؛ وَ إِنِّی لأَسْتَغْفِرُ الله فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً. این کدورتْ توجه به کثرت تواند بود، ولی از قبیل خواطر بوده که بزودی زایل می شده. و در حدیث است که رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، از هیچ مجلسی بیرون تشریف نمی برد مگر آنکه بیست و پنج مرتبه استغفار می کرد.
و از این احادیث معلوم می شود که «استغفار» فقط منحصر به گناهِ منافی عصمت نیست؛ و «مغفرت» و «ذنب» به اصطلاح عرف عام نیست. پس، این آیۀ شریفه منافات بامقام معنویه ندارد؛ بلکه مؤکد آن است، زیرا که از لوازم سلوک معنوی و عبور از مدارج و رسیدن به اوج کمال انسانی غفران ذنوبِ لازمۀ مقامات و مدارج است؛ زیرا که هر موجودی در این عالم است ولیدۀ همین نشئۀ
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 153 ملکیه و مادۀ جسمانیه است و دارای تمام شئون ملکی حیوانی و بشری و انسانی است، بعضی بالقوّه و برخی بالفعل؛ پس، اگر بخواهد از این عالم به عالم دیگر و از آنجا به مقام قرب مطلق سفر کند، باید این مدارج را طی کرده و از منازل متوسطه کوچ نماید؛ و به هر مرتبه ای که رسد، در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبۀ سابقه، تا در تحت تجلیات ذاتیۀ احدیه تمام ذنوب مغفور گردد، و ذنب وجودی که مبدأ و منشأ تمام ذنوب است در ظل کبریای احدی مستور گردد. و این غایت عروج کمال موجود است. و در این مقام موت و فنای تامّ دست دهد. و لهذا وقتی که آیۀ شریفۀ إِذا جاءَ نَصْرُ الله وَ الْفَتْحُ نازل شد، رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، فرمود: این سوره خبر موت من است وَ الله الْعَالِمُ.(129)
* * *
مبرّا بودن از جمیع اخترامات
آن کسی که هیچ گاه اخترامی برایش حاصل نشده، تنها یک نفر است و آن هم وجود مقدّس ولیّ الکل است که خلجانی ابداً به قلبش هم وارد نشد، و اینکه فرمود: «لیغان علی قلبی» الخ در جایی بود که ابوجهل ها در مقام ایذای قلب محترمش بر می آمدند و حرفهای ناگواری می گفتند، والاّ هیچ نحوه اخترام به خودش وارد نشد بلکه حضرت در این طبیعت دقیقاً آنطوری که نقشۀ سیر الهی بود سیر فرمود.(130)
* * *
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 154
مصادیق ذنوب اولیا و سبب استغفار آنان
خود وقوع در کثرت و نشئۀ ظهور و اشتغال به تدبیرات مُلکی، بلکه تأییدات ملکوتی، برای محبین و مجذوبین رنج و المی است که ما تصور آن را نمی توانیم کنیم. بیشتر نالۀ اولیا از درد فراق و جدایی از محبوب است و کرامت او؛ چنانچه در مناجاتهای خود اشاره بدان کرده اند؛ با اینکه آنها احتجابات مُلکی و ملکوتی را نداشته اند و از جهنم طبیعت گذشته اند و آن خامده بوده و فروزان نبوده و تعلقات عالم در آنها نبوده و قلوب آنها خطیئۀ طبیعی نداشته، ولی وقوع در عالم طبیعتْ خود حظ طبیعی است؛ و التذاذ قهری که در ملک حاصل می شد، برای آنها ولو به مقدار خیلی کم هم باشد اسباب حجاب بوده. چنانچه از حضرت رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، منقول است که می فرمود: لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ الله فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً. و شاید خطیئۀ حضرت آدم، ابوالبشر، همین توجه قهری به تدبیر ملک و احتیاج قهری به گندم و سایر امور طبیعیه بوده؛ و این از برای اولیای خدا و مجذوبین خطیئه است. و اگر به آن جذبۀ الهیه حضرت آدم می ماند و وارد در ملک نمی شد، این همه بساط رحمت در دنیا و آخرت بسط پیدا نمی کرد. از این مقام بگذرم. تا این اندازه هم از طور این اوراق خارج شدم.(131)
* * *
توجه به عالم کثرت و مظاهر الهی
مسئله ای است که اولیا می دانند چی است قضیه. آنها فهمیده اند تا آن اندازه ای که بشر باید بفهمد که قضیه چه بزرگ است و در مقابل
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 155 چه عظمتی ما هستیم و سر [و] کار ما با کیست. اینها به ما تعلیم می دهند، و این طور نیست که دعا برای تعلیم ما باشد. دعا برای خودشان بوده است؛ خودشان می ترسیدند، از گناهان خودشان گریه می کردند تا صبح.
از پیغمبر گرفته تا امام عصر ـ سلام الله علیه ـ همه از گناه می ترسیدند. گناه آنها غیر اینی است که من و شما داریم. آنها یک عظمتی را ادراک می کردند که توجه به کثرت، از گناهان کبیره است پیش آنها. حضرت سجاد در یک شبش ـ به حسب آن چیزی که وارد شده ـ تا صبح [گفت:] «اَللهمَّ ارْزُقْنی التَّجافِیَ عَنْ دارِ الغُرُورِ وَ الاِْنابَةَ اِلی دارِ السُّرُورِ و الاِْسْتِعدادَ لِلْمَوتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت».
مسئله، مسئلۀ بزرگی است. آنها در مقابل عظمت خدا، وقتی که خودشان را حساب می کنند، و می بینند که هیچ نیستند و هیچ ندارند. واقع مطلب همین است: جز او کسی نیست و چیزی نیست، وقتی که توجه بکنند به عالم کثرت، ولو به امر خدا. این است که نسبت می دهند به رسول خدا که فرمود: لَیُغانُ عَلی قَلْبی فَإنّی لَأَسْتَغْفِرُ الله فی کُلِّ یومٍ سَبْعیِنَ مَرَّة. او غیر از این مسائلی بوده است که پیش ماهاست. آنها در ضیافت بوده اند، در مافوق ضیافت هم بوده اند. در ضیافت بوده اند و از اینکه حضور در مقابل حق تعالی دارند و مع ذلک، دارند، مردم را دعوت می کنند. از همین، کدورت حاصل می شده. توجه به مظاهر الهی، از غیب متوجه شدن به شهادت به مظاهر الهی، ولو همه اش الهی است، برای آنها همه الهی است، لکن مع ذلک، از آن جایی که، از آن غیبی که آنها می خواهند که «کمالِ انقطاع الیک» است، وقتی که
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 156 توجه می کنند به مظاهر، این گناه بزرگ است. این گناه نابخشودنی است، این دار غرور است پیش سجاد. توجه به ملکوت دار غرور است. توجه به ما فوق ملکوت هم دار غرور است. توجه به حق تعالی طوری که دیگر ضیافتی در کار نباشد که مخصوص کُمَّل اولیا است، آنجا دیگر ضیافت الله نیست در کار.(132)
8 / 3 / 66
* * *
کدورت رجوع از عالم وحدت و محو به عالم کثرت و صحو
این دعاهایی که از ایشان وارد شده است که در آن، آن همه ناله است، اینها چی است. آیا حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ برای خاطر اینکه توجه به این دنیا دارد و از مرتبۀ وحدت به سوی کثرت آمده است، این قدر فریاد می زند؟ آیا توجه به کثرت موجب این همه فریاد ایشان است؟ آیا در آن ناله های شب و در آن چاهها، که ایشان ناله می زده است و در آن مواردی که ایشان با خدای تبارک و تعالی مناجات می کرده است، راجع به این معنا بوده است؟ راجع به این بوده است که خدایا، مرا از جوار خودت برگرداندی به عالم کثرت؛ و همان حرفی که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودند؛ از ایشان نقل شده است که یغان علی قلبی و اِنِّی لاََسْتَغْفرُ الله فی کلِّ یومٍ سبعینَ مرة. این «یغان علی قلبی»، یعنی همین طوری یک کدورت حاصل می شده یا همین رجوع به کثرت کدورت بوده؟
توجه به این عالم طبیعت با اینکه در نظر آنها جلوۀ خداست، مع ذلک، از آن جلوۀ باطنی و از آن مرتبۀ غیر حضرت الوهیت، آنها را واداشته است. از این جهت ناله می زدند. این مسئله است که ما نمی توانیم ادراکش را بکنیم. ما خیال می کنیم که این حرفهایی که
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 157 فلاسفه می گویند، این حرفهایی که عرفای علمی می گویند، این حرفهایی که حکما می گویند، اینها نمونه ای از این مسائل است، نمونه ای از آن مسائلی است که برای ولی اعظم، ولی الله اعظم و برای اولیای بزرگ خدا حاصل شده است. اینها همه مسائل علمی است؛ مسئله عرفان علمی، فلسفۀ علمی و حکمت علمی. اینها علمی است، غیر آن معنایی است که باید باشد. یافتن، مسئلۀ دیگری است و غرق شدن در آن مسائل مسئلۀ بالاتر و محو شدن در همۀ مسائل، مرتبۀ بالاتر و صعق [که] از برایشان حاصل می شده است، این از بالاتر و رجوع از آنجا برای آنها مشکل بوده است، دردناک بوده است. هیچ دردی بالاتر از این نبوده است که از آن مرتبۀ غیب، از آنجایی که لقای خداست، بدون اینکه کسی در کار باشد، بدون اینکه خودشان هم در کار باشند، از آنجا وقتی برگشت می کنند به این عالم، خوب این خیلی سخت است برایشان. این مسئله در همۀ اولیای خدا بوده است، از حضرت آدم تا رسول خدا. و این یک مطلبی است که ماها نمی توانیم ادراک کنیم. ما جز اینکه همین چیزهایی [را] که مربوط به همین عالم است، همه اش طبیعی است، حتی عرفان هم طبیعی است [نمی توانیم درک کنیم.] حتی حکمت هم طبیعی است و حتی فلسفه هم طبیعی است؛ همۀ اینها یک امور طبیعی است. ما در همین حدود [درک می کنیم.] آنی که غایت آمال عارفین بوده همین بوده است؛ عارفین علمی، این غیر آنی است که آنها ادراک می کردند. ما دربارۀ او چه می توانیم بگوییم؟
البته وقتی رجوع به کثرت هم می کردند، مصیبتهایی که برشان و بر مسلمین وارد می شده است، آن هم کمرشکن بوده. آنها همۀ مصایب را داشته اند؛ منتها مصایب معنویشان غلبه داشته است بر
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 158 همه چیزها. رجوعشان از عالم صعق، صحو، از عالم محو به عالم صحو، این رجوع برایشان مشکل بوده است، دردناک بوده.(133)
23 / 5 / 66
* * *
کدورت رؤیت حق در کثرت
انبیای عظام و اولیای خاصّ خدا در عین حال که مشابه دیگران اشتغال به کارها داشته اند، هیچ گاه در دنیا وارد نبوده اند؛ چون اشتغالشان بالحق و للحق بوده، در عین حال از رسول ختمی ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده که فرموده است: لَیُغانُ عَلی قَلبی و اِنّی لاَسْتَغْفِرُالله فی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّة شاید رؤیت حق در کثرت را، کدورت حساب می فرمود.(134)
25 / 9 / 63
* * *
کدورت رؤیت جمال محبوب در آینه های مکدّر
باید دانست که به حسب فطرت و جبلّتْ قلب به هر چه علاقه و محبت پیدا کرد، قبلۀ توجّه آن همان محبوب است. و اگر اشتغال به امری مانع از تفکّر در حال محبوب و جمال مطلوب شود به مجرّد آنکه آن اشتغال کم شود و آن مانع از میان برخیزد، فوراً قلب به سوی محبوب خود پرواز نموده متعلّق به دامن آن شود. اهل معارف و صاحبان جذبۀ الهیّه اگر دارای قوّت قلب باشند و متمکّن در جذبه و حبّ باشند، در هر مرآتی جمال محبوب و در هر موجودی کمال مطلوب را مشاهده نموده و ما رَاَیْتُ شَیْئاً اِلاّ[و] رَاَیْتُ الله فیهِ وَ مَعَه گویند. و اگر سرور آنها فرماید: لَیُغانُ عَلی
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 159 قَلْبی وَ اِنّی لاَسْتَغْفِرُ الله فی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّة برای آنست که جمال محبوب را در مرآت، خصوصاً مرائی کدره چون مرآت بوجهلی، دیدنْ خود کدورت برای کمّل است. و اگر قلب آنها قوی نباشد و اشتغال به کثرات مانع از حضور شود، به مجرّد آن که آن اشتغال کم شود طائر قلوب آنها به آشیانۀ قدس خود پرواز کند و دست آویز جمال جمیل گردد.(135)
* * *
عدم حضور دائم در محضر حق
پیغمبر اکرم در عین حالی که یک موجود الهی بود، به او نسبت می دهند که فرمود: لَیُغانُ عَلی قَلْبی وَ إنّی لَأسْتَغْفِرُ الله فی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّةٍ. همین معاشرت کردن با اشخاصی که ناباب بودند، موجب کدورت می شود. یک کسی که دائم الحضور باید باشد پیش محبوبش، اگر یک نفر که خیلی آدم صحیح و خوبی است، پیش او برود و مثلاً بخواهد مسأله بپرسد، لکن این باز می دارد او را به همین مقدار، از آن مرتبه ای که می خواهد باشد. در عین حال که این هم حضور است، این آدمی که با او صحبت می کند در نظر او از مظاهر است؛ لکن از آن مرتبه ای که او می خواهد دائم الحضور باشد در آن مرتبه، بازش می دارد. لَیُغانُ عَلی قَلْبی وَ إنّی لَأسْتَغْفِرُالله فی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّةٍ، یک چنین چیزی از پیغمبر نقل شده است، که اشتغال به اینطور مسائل، حجاب است برای ما؛ و ما باید از این حجاب بیرون بیاییم.(136)
* * *
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 160
استعاذه از احتجابات تلوینیّه در مقام صحو
انسان قبل از شروع به سلوک و سیر الی الله مستعیذ نیست؛ و پس از آنکه سیر تمام شد و از آثار عبودیّت به هیچ وجه باقی نماند و به فنای ذاتی مطلق نائل شد، از استعاذه و مستعاذ منه و مستعیذ اثری باقی نماند و جز حق و سلطنت الهیّه در قلب عارف چیزی نیست، و از قلب خود و خود نیز خبری ندارد و اَعُوذُ بِکَ مِنْک نیز در این مقام نیست. و چون حالت صحو و انس و رجوع رخ داد، باز استعاذه را حقیقتی باشد، لکن نه چون استعاذه ای که سالک را است؛ و لهذا به حضرت رسول ختمی صلّی الله علیه و آله نیز امر به استعاذه شده؛ چنانچه خدای تعالی فرماید: قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ و قُلْ رَبِّ اَعوذُبِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُبِکَ رَبِّ اَنْ یَحْضُرُون.
پس، انسان در دو مقام مستعیذ نیست: یکی قبل از سلوک؛ و آن حال احتجاب محض است که در تحت تصرّف و سلطنت شیطان است. و یکی بعد از ختم سلوک؛ که فنای مطلق دست دهد، که از مستعیذ و مستعاذ منه مستعاذ له و استعاذه خبری نیست. و در دو مقام مستعیذ است: یکی حال سلوک الی الله؛ که استعاذه کند از خارهای طریق وصول که قعود بر صراط مستقیم انسانیت کردند؛ چنانچه خداوند از قول شیطان حکایت فرماید: فَبِما اَغْوَیْتَنی لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم. و یکی در حال صحو و رجوع از فنای مطلق؛ که استعاذه کند از احتجابات تلوینیّه و غیر آن.(137)
* * *
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 161
توضیحی پیرامون یک حدیث
و اما آنچه در روایت حمزة بن حمران وارد است: عَنْ أَبِی عَبْدِ الله علیه السلام، قَالَ ثَلاَثَةٌ لَمْ یَنْجُ مِنْهَا نَبِیٌّ فَمَنْ دُونَهُ التَّفَکُّرُ فِی الْوَسْوَسَةِ فِی الْخَلْقِ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْحَسَدُ إِلاَّ أَنَّ الْمُومِنَ لاَ یَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ. یا آنکه مبالغه فرموده اند و مقصودْ کثرت ابتلای به آن است. یا اینکه این ترکیب کنایه از کثرت ابتلاست، بدون آنکه مقصود بالذّاتْ خودِ مضمون جمله باشد. یا آنکه حسد را اعم از غبطه اراده فرمودند مجازاً. یا آنکه میل زوال بعض نعم از کفار را که استعمال می کنند در ترویج مذهب باطل خود، حسد نام نهاده اند. و الاّ از حسد به معنای حقیقی خودش انبیا و اولیا، علیهم السلام، پاک و پاکیزه اند: قلبی که آلوده به مَساوی اخلاقی وقذارات باطنی شد، مورد وحی و الهام الهی نشود و مورد تجلیات ذاتی و صفاتی حق نگردد. پس، باید یا توجیهی از روایت شود به نحوی که ذکر شد، یا به نحو دیگر، یا ردّ علمش به قایلش، صلوات الله علیه، شود. وَ الْحَمْدُ لله أَوَّلاً وَ آخِراً.(138)
* * *
بحث دوری انبیا از امراض منفّره
محقق مدقق طوسی و حکیم عظیم قدوسی، عطّر الله مرقده، در تجرید فرماید در ضمن آنچه انبیا باید از آن مبرا باشند: و هر چه تنفر از آن حاصل آید. و علامۀ علمای اسلام، رضوان الله علیه، فرماید
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 162 در شرح آن: و باید منزه باشد از امراض منفّره، مثل سَلَس و جذام و برص؛ برای این که اینها تنفر آورد و منافی با غرض از بعثت است.
نویسنده گوید گر چه مقام نبوت تابع کمالات نفسانیه و مدارج روحانیه است و ربطی به مقام جسمانیت ندارد و امراض و نقایص جسمانیه ضرری به مقام روحانی آنها نرساند و امراض منفّره از علوّ شأن و عظمت رتبۀ آنها چیزی ناقص نکند، اگر مؤکد کمالات آنها نباشد و مؤید درجات آنها نگردد، چنانچه اشاره به آن شد، لیکن آنچه این دو محقق اشاره بدان کردند خالی از وجه نیست؛ زیرا که چون عامۀ مردم تمیز مابین مقامات را نمی دهند و گمان می کنند که نقص جمسانی از نقص روحانی یا ملازم با او است، و بعضی از نقایص را منافی با مقام علوّ شأن و عظمت مرتبت دانند، لهذا عنایت حق چنان اقتضا کند که پیغمبران را که صاحب شریعت و مبعوث به رسالت هستند به امراضی که موجب تنفر طباع و استیحاش مردم است مبتلا نفرماید. پس، عدم ابتلای آنها نه از برای آن است که ابتلای به آن نقص مقام نبوت است؛ بلکه برای اکمال فایدۀ تبلیغ است. بنابر این، مانع ندارد ابتلای بعضی انبیا که صاحب شریعت نیستند، و ابتلای اولیای بزرگ و مؤمنین به این گونه بلیّات. چنانچه حضرت ایّوب و جناب حبیب نجار مبتلا بودند. و اخبار کثیره وارد شده در ابتلای حضرت ایّوب.(139)
* * *
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 163
کتابنبوت از دیدگاه امام خمینی(س)صفحه 164