محمد کرمزاده
قاصدک
یک سکه بود و یک پسرک.
پسرکی به اسم قاصدک، که آن روز سر راهش یک سکه طلایی کوچک، سبز شده بود.
قاصدک صد بار سکه را گاز گرفت، صد بار بالا و پایین انداخت و صد بار چشمش را به برق سکه طلا دوخت تا کمکم باورش شد که او هم یک سکه دارد، یک سکه واقعی!
اما قاصدک بود و هزار آرزو و فقط یک سکه کوچولو!
قاصدک میگفت: «من باید با این سکه طلا کاری بزرگ انجام دهم، کاری بزرگ قد تمام دنیا!»
فنچ پرندگانی بسیار حساس با جثهای کوچک و رنگآمیزی زیبا هستند. کودکان علاقه زیادی به گرفتن آنها و بازی با پرنده دارند. این کار چندان خوشایند پرنده نیست و دستکاری بیش از حد فنچ ممکن است به مرگ پرنده منتهی شود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 495صفحه 33