
افطاری!... چای، کیک، خرما، افطاری!»
مرضیه، تا چشم باز کرد، دست پدر با سینی افطاری به طرفش دراز شد. روی سینی، چند لیوان چای، یک کاسهی کوچک پر از خرما و چند بسته کیک و کلوچه بود. پدر لبخندی زد و گفت: «روزهات قبول باشه دخترم! بیا افطار کن!» مرضیه با تعجب به پدر و مادرش نگاه کرد و گفت: «مگه وقت افطار شده؟» صدای اذان، از رادیوی کوچک یکی از مسافرهای کوپهی بغل، جواب مرضیه را داد. با خوشحالی فریاد زد: «جانمیجان! روزهام افطار شد! افطار توی قطار!» و خندید. پدر و مادر هم خندیدند و هر سه لیوانهای چای را از روی سینی برداشتند. پدر، دُعای کوتاه افطار را خواند و آن وقت، همه با هم افطار کردند. پشت شیشهی پنجره، شب چادر سیاهش را روی تن دشت پهن میکرد و از دور چراغهای روشن شهر نزدیک میشد.
پایان
بیشتر طوطیها در حفرههای درختان و لابلای صخرهها لانهسازی میکنند. طوطیها از باهوشترین پرندگان به حساب میآیند. قدرت تقلید صدای انسان در طوطی بسیار زیاد است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 494صفحه 18